گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

لذت‌بخش‌ترین حس‌های زندگی

سه شنبه, ۱۱ تیر ۱۳۹۸، ۰۴:۴۰ ب.ظ

هوالمحبوب

هرکسی توی زندگی‌اش لحظه‌هایی داره که از تکرار اون لحظه‌ها و از یادآوری اون‌ها، قند تو دلش آب می‌شه. لحظه‌های ساده و روزمرۀ زندگی که نه هزینه‌ای داره و نه نیاز به مقدمات خاصی. حس‌های لذت‌بخشی که آدم‌ها برامون می‌سازن یا خودمون برای بقیه می‌سازیم. بیایین دورهم از این حس‌های لذت‌بخش که در هفتۀ گذشته تجربه کردیم، حرف بزنیم.

-یکی از لذت‌‌بخش‌ترین حس‌های زندگی من، زمانی رقم می‌خوره، که السا از یه فاصلۀ دور بدو بدو میاد تو بغلم. سرش رو می‌ذاره رو شونه‌ام و خودش رو سفت می‌چسبونه بهم. حسی که اون لحظه من بهش می‌دم حس امنیته، حسی که اون به من می‌ده حس دوست‌داشتنی بودنه و هر دو به یک اندازه ارزشمنده.

-زمانی که رئیسم ازم تعریف می‌کنه واقعا برام لحظۀ شگفت‌انگیزیه. اون لحظه حس می‌کنم تلاشم دیده شده و وسواسی که برای چینش کلمه‌ها کنار هم دارم الکی نبوده.

-زمانی که برای امضای قرارداد سال جدید رفته بودم مدرسه و مدیرمون بابت تک‌تک کارهایی که جزو وظیفه‌ام نبوده ولی انجام دادنش کلی حال خوب ایجاد کرده ازم تشکر کرد. گفت حتی اگر نتونم اون لحظه ازت تشکر کنم، می‌خوام بهت بگم که من تلاشت رو می‌بینم. افزایش حقوقم بعد از عید، یکی از نتایج اون دیده شدنه.

-زمانی که با مامان و خواهرها، دور هم نشستیم چایی می‌خوریم و حرف می‌زنیم، یه جور تخلیۀ روحی اتفاق میوفته که حس خوبش تا مدت‌ها باهامه.

-وقتی یکی از شاگردام بعد از چند ماه منو دید و از شدت خوشحالی بغض کرد، وقتی تا چند دقیقه نمی‌تونست روی امتحانش تمرکز کنه و آخرش وسط امتحان اومد بغلم کرد و با یه آخیش بلند برگشت سر جاش، حس کردم جای درستی ایستادم.

-وقتی تو جشن پایان‌تحصیلی بچه‌ها، پدرها و مادرها، خوشحال بودن و از ته دل ازمون تشکر می‌کردن، حس می‌کردم دارم برای سال جدید این انرژی‌ها رو ذخیره می‌کنم.

-وقتی بعد از چند روز گشتن دنبال مانتوی مناسب، در اوج ناامیدی، چشمم به مانتوی گل منگلی تو اون مغازۀ شیک افتاد، حس کردم خوشحال‌ترین آدم دنیام. تو اتاق پرو یه جوری خوشحال بودم که ملت از پوشیدن لباس عروس اینجوری ذوق نمی‌کنن:)

  • ۹۸/۰۴/۱۱
  • نسرین

من و دوست داشتنی هایم

نظرات  (۱۷)

حس های خوب و شادت مستدام عزیزم.

اون نشستن دور هم و چایی خوردن و تخلیه روحی رو منم هستم خیلی حس خوبه. 
پاسخ:
قربانت :)

خیلی لذت‌بخشه اصلا
سلام 
از چشمم به مانتوی اولی دوباره متن کپی شده.
فکر کنم وجود خواهر زاده هام گاهی وقت ها از لحظه های دوست داشتنی روزگاره...یا وقتی که بی خیالم...
پاسخ:
سلام
خودمم هنگ کردم نمی‌دونم چطور این اتفاق افتاد، همون موقع اصلاح کردم:)
خدا حفظشون کنه برات :) 
راستی مانتو گل منگلی مبارک باشه :) با یه شال_روسری خردلی یا زرد رنگ اون گل های داخلش قشنگ تر میشه ؛)
پاسخ:
ممنونم فاطمه جان😍
یه روسری کرم رنگ ساده دارم فعلا اونو استفاده می‌کنم 
چون شال و روسری زیاد دارم ولع سری ناپذیری به خرید روسری دارم متاسفانه :) 
  • احسان ‍‍
  • - تنهایی نشستن تو طبیعت موقع غروب خورشید.
    - چای ترش خوردن با مامان خانومی (مادر خانومم)
    .
    .
    .


    پاسخ:
    خیلی هم خوب
    خدا حفظشون کنه :) 
    چقدر این مانتو خوشگله😍😍 من باید فکر کنم ...
    پاسخ:
    مرسی😍😍😍
    فعلا تو خونه واکنش مثبتی نشون ندادن:)
    خواهرم می‌گه خدا رو شکر که چادری هستی:) 
  • حمید آبان
  • زندگی همینه، پر از خوشبختی های کوچیک، که کنار هم چیده میشن و آدم حس خوبی داره، اما گاهی وقت ها حواسمون بهشون نیست و غصه نداشته ها رو میخوریم ...
    اتفاق خوشحال کننده ای که تو چند ماه گذشته برای من رقم خورد، قرار گرفتن در یک مسیر خاص شغلی بود که هیچ وقت فکرش هم نمیکردم، اما انقدر ماههای گذشته برام سخت بود که هنوز با یک حالت بیم و امید به همه چیز نگاه میکنم و نمیتونم از اتفاقات خوب خوشحال بمونم، یک جور استرس از دست دادن!!! :|
    امیدوارم زندگیتون پر از این خوشبختی های کوچیک باشه و در کنار هم به خوشبختی های بزرگ برسید :)
    از این پست حس خیلی خوبی گرفتم، زنده باد :)
    پاسخ:
    زندگی کنار همه‌ی غم و غصه هایی که بهمون تحمیل می‌کنه قشنگی های خودشم داره، فقط باید تلاش کنیم ذره‌ای از اون رو هم قدر بدونیم.
    چقدر خوب، امیدوارم پر از حس‌های خوب باشه موقعیت جدید. 
    درک می کنم ان شالله که بعد از این بدون استرس بگذره. 
    ممنونم 
    خوشحالم از این بابت:) 
    لبخند و آرامش چیزهایی هستن که همه دنبالشن و بیشتر از هر چیزی به اونا نیاز دارن...از اینکه نقشی داشته باشم توی به وجود اومدن این احساسات در آدما لذت میبرم.
    توی این یه ماه اخیر هم مهمترین اتفاقی که واسم افتاد انجام یه پروژه کاری مفید بود که از انجامش لذت بردم و این حس رو بهم داد که مفید بودم...البته هنوز تموم نشده ولی دیگه سختیاش تموم شده :)
    پاسخ:
    این حس مفید بودن خیلی لذت‌بخشه
    امیدوارم همیشه این حس رو تجربه کنی. 
    باعث لبخند و آرامش بقیه بشی و بقیه باعث لبخند و آرامش تو:) 
  • آشنای غریب
  • اجازه هست من صبح پنج شنبه بگم چه حسی دارم و از چی خوشحالم؟!؟!
    پاسخ:
    چرا که نه:)
    منتظریم
  • آشنای غریب
  • یادم رفت بگم .مانتو نو مبارک...
    پاسخ:
    ممنونم:) 
  • آقاگل ‌‌
  • آدم یاد شعر حافظ می‌افته :)
    فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
    گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
    یا مثلاً:
    بهار عمر خواه ای دل وگرنه این چمن هرسال
    چو نسرین صد گل آرد بار و چون بلبل هزار آرد

    که خب دومی به نظر شعر بهتری هم میاد. :)
    پاسخ:
    خیلی تلاش کردم ببینم کجای متن تو رو یاد این بیت‌ها انداخته ولی بی‌نتیجه بود. 
    من از این لحظه ها یکی دارم خیلی ضایع نیست؟
    پاسخ:
    حتی اگر نداشته باشی هم ضایع نیست
    مهم اینه که تلاش کنی بسازی برای خودت و بقیه
  • دچارِ فیش‌نگار
  • ممنون برای این پیشنهاد قشنگ
    حس لذت بخش؟
    مثلا امروز که از خونه زدیم بیرون و من چند تا پله پایین تر منتظر بودم همراهم کفش بپوشه و در این لحظه به صورتش نگاه کردم و از ته قلبم لبخندی اومد و توی صورتم موجش پخش شد.لبخندی از روی محبت :) حتا فک کنم همراهم هم متوجه لبخندم نشد ولی حس لذتبخشی بود
    پاسخ:
    خواهش می‌کنم.
    چقدر خوب، امیدوارم مدام در حال تکرار این لحظه‌های عاشقانۀ یواشکی طور باشین :)
  • دچارِ فیش‌نگار
  • هوم آدم باید از لذت بردن از داشته هاش غافل نشه و همش به فکر جور کردن نداشته هاش نباشه :) چه جمله ای شد
    پاسخ:
    جمله درسته ولی فکر می‌کنم باشۀ آخر باید به نباشه، تغیر کنه:)
    اینجوری مفهوم بهتر منتقل می‌شه
  • جناب منزوی
  • از این حس ها ولی نه به این شباهت، دارم :)
    حس های خوبتون مستدام
    پاسخ:
    همچنین:)
    ممنونم 
  • حامد سپهر
  • چه شادیهای کوچک دوست داشتنی:)
    مستدام باشه برات ایشالا
    این مانتو رو از زیر چادر میپوشی؟
    پاسخ:
    ممنونم ان شالله :)
    بله چادری ام 

  • آشنای غریب
  • سلام
    الوعده وفا
    همین الان تو ماشین اتوبوس نشسته ام
    کنار جاده نوشته دو کیلومتر به پلیسراه قم
    تابلویی دیگر نوشته بهشت معصومه نتونستم فاصله رو بخونم
    الان ،دل دل میکنم ؛روز ولادتش تو حرمش باشم.
    فعلا من رفتم
    پاسخ:
    سلام
    زیارت قبول 
    امیدوارم دست پر برگردی از قم 
    حس سکون گاهی سراغ ادم میاد و حسهایی که توصیفش کردید طبیعیه. بعد یک مدت اما فصل جدید و برنامه های جدید سر می رسند و این حسها هم ناپدید میشن. من شما رو میخونم فقط در کامنت گذاشتن کمی تنبلم.
    پاسخ:
    فصل جدید هم شادی‌های کوچیک خودش رو داره
    فقط باید زرنگ بود و کشف شون کرد
    ممنون:) 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">