چرا موهایم را کوتاه کردم؟
هوالمحبوب
وقتی عروسی الی را سپری کردیم، هیچ مهمانی یا عروسی مهم دیگری در پیش نبود. روز شنبۀ همین هفتهای که گذشت یکهو تصمیم گرفتم بروم موهایم را کوتاه کنم. من همین طوریام، یعنی یکهویی به سرم میزند یک کاری را عملی کنم و صبر هم ندارم که روی جوانب کار فکر کنم. وقتی نشستم روی صندلی، آرایشگرم گفت چه مدلی میخوای؟ گفتم پسرانه، کوتاهِ کوتاه.
اولش گفت نمیزنم. فردا روز بخوای عروس بشی چی؟ عصر مامانت میاد سراغم دعوام میکنه که چرا موهای دخترم رو اینجوری کردی. حیف موهای به این قشنگی و بلندی نیست؟
اولش خندیدم و گفتم گیتی جان محض یادآوری من سی و یک سال دارم، اختیار هرچه را هم که نداشته باشم، اختیار موهای سرم را که دارم!
بعد هم شما آرایشگرها یک پا جادوگرید، کچل هم که باشم شما بلدید روز عروسی، یک عروس زیبا با انبوهی موی بلوند تحویل داماد بخت برگشته بدهید.
قیچی که میخورد به موهایم، حلقه حلقه موی قهوهای بلند روی موزائیکها میریخت. اولش دلم یک جوری شد، حس کردم، چه موهای قشنگی را از دست میدهم. اما بعد که کارش تمام شد، دستی به موهای پسرانهام کشیدم و خندیدم. گفتم از این به بعد هر مراسمی برم نمیتونم پیراهن خوشگل بپوشم، باید کت و شلوار تنم کنم.
خندیدم و دست کشیدم به کلۀ سبک شدهام. به گَل و گردنم دست کشیدم و جریان هوا را حس کردم. کوه که رفته بودیم روسریام را باز کردم و گذاشتم سرم هوا بخورد، چه لذتی داشت جریان هوا لا به لای موهای کوتاه شدهام.
حالا هر روز که دوش میگیرم یک ساعت زیر دوش با طرۀ موهایم ور نمیروم، یک ساعت با سشوار سر و کله نمیزنم. سر هر عروسی و مهمانی در به در آرایشگاه و موصاف کن و ویو و غیره نیستم. سرم را آب و شانه میزنم و راهی میشوم.
چقدر شبها عذاب میکشیدم توی چلۀ تابستان با موهای تا کمر کش آمده. نمیدانستم کجای دلم بگذارمشان که کمتر گرمم کنند.
حالا صبح که بیدار میشوم کورمال کورمال دنبال کش و گیره و کلیپس نیستم. کلۀ گرد کم مویی دارم و گرما کمتر هلاکم میکند.
یک چیزی شبیه این: