گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

دل گرفته‌ام از روزگار دور از تو

يكشنبه, ۱۳ مرداد ۱۳۹۸، ۱۱:۴۷ ب.ظ

هوالمحبوب

 

حالا که توی این گرمای کلافه‌کننده، نشسته‌ام پشت میز کارم و مادام بوواری از لای دست‌هایم سُر می‌خورد و در انتظار خیانت اِما چشم‌هایم روی هم می‌رود، حالا که چشمم به آخرین پیامک آن دوست نامهربان است و مرددم بین جواب دادن و ندادن، دقیقا در همین لحظۀ باشکوه، جای تو خالیست!

حالا که سینی به دست جلوی  چشم‌های سیاه و قهوه‌ای و سبز و آبی خم و راست می‌شوم و دریای مواج هیچ چشمی غرقم نمی‌کند، جای تو خالیست.

حالا که عطر هیچ کس مستم نمی‌کند، حالا که طنین هیچ صدایی نفسم را بند نمی‌آورد، حالا که خنده‌های هیچ لبی روحم را نوازش نمی‌دهد، جای تو خالیست.

برای همۀ هزاران راه نرفته با هم، برای همۀ شادی‌های تقسیم نشده با هم، برای همۀ دعواهای نکرده، برای همۀ دلخوری‌های قبل از عاشق‌تر شدن، برای همۀ دردهایی که با هم نکشیده‌ایم، جای تو در تک‌تک لحظۀهای  باشکوه من خالیست.

حالا که هرم گرما نفسم را بند آورده و تابستان کارش به جاهای باریک کشیده. لابد پیش خودت فکر می‌کنی، یارت دیوانه از آب درآمده که توی این گرمای نفس بر، دنبالت می‌گردد که لحظه‌های بی‌تاب  خودش را با تو سهیم شود، اما اوجان عزیز باید به تو بگویم که یاری که در گرمای هوا تحملت نکند، همان بهتر که یارت نشود، توی سرمای زمستان و خنکای بهار و پاییز که هر کسی می‌تواند دم از عاشقی بزند، شرط عاشقی آن است که در این گرما که تن خودت هم زیادی است و گاه به سرت می‌زند که بلایی به سرش بیاوری، هوای عشق و عاشقی کنی.

می‌دانی آقای اوجان؟ واقعیت این است که من پست عاشقانۀ پر طمطراقی برایت نوشته بودم، اما قبل از فشار دادن دکمه ذخیره، همه‌اش پرید.  حالا توی این گرمای هلاک کننده، همین چند سطرش یادم مانده که دوباره برایت بنویسم. هرچند برای یار بی وفایی چون تو همین هم .....

خلاصه که سی و یک سال و دو ماه و شانزده روز از زندگی ام را هدر داده ای. برای باقی اش فکری بکن تا......

 

*کامنتها بدون تایید نمای داده می شوند.

  • ۹۸/۰۵/۱۳
  • نسرین

اوجان

نظرات  (۱۱)

برا ما که پنجاه سالمون رو تلف کرده حساب کنی

گفت

گورت را از زندگی ام گم کن

به همین سادگی

پاسخ:
متاسفم :(
  • حمدان مقدم
  • سلام. تلنگر خوبی بود

    پاسخ:
    سلام :) 

    نمیدونم چی باید بگم

    پاسخ:
    :) 

    عشق همیشه وقتی منتظرش نیستی میاد اونم خیلی یهویی...

    و وقتی بیاد تازه میفهمی اون لحظه و زمان و مکان بهترین لحظه و زمان و مکان برای اومدنش بوده نه کمی قبل تر نه کمی بعدتر. 

    هروقت این احوالات رو توو متن بچه ها میخونم دلم ریش میشه چون میدونم دقیقا چه حال بی قراریه... اما من فقط از یه چیزی مطمئنم اونم بعد از این حال بی قراره...که یه روزی انتظار تموم میشه و قطعا و بدون شک کسی از راه میرسه که در کنارش تمام غم های دنیا رو از یاد میبری... انتظارم یه رنجه مثل باقی رنج ها، اما ابدی نیست... ان مع العسر یسری..‌.به چشم یک آزمایش الهی بهش نگاه کن... و اینکه بعد خر آزمایش سختی گشایشه انشالله...فقط باید باور کنیم اتفاق خوب هر کسی یه زمان مقرر داره که فقط خدا میدونه صلاح بنده ش کی و چه زمانی بهتره...

     

    پاسخ:
    فقط میتونم بگم امیدوارم زمانی باید که من شوری برای عاشقی کردن داشته باشم

    من واقعا دوست دارم یکی جواب بده که روزهای خوب کی میرسه؟ وقتی دیگه نا نداشتیم؟ 

    کاشکی برسه زودتر، کاشکی ...

    پاسخ:
    امیدوارم برسه هر چه زودتر روزهایی که منتظرش هستیم
  • جناب منزوی
  • به هرکی رسیدم و ناله کردم گفت صبر کن

    نمی دانم تا کی باید صبر کرد.

    پاسخ:
    گویند سنگ لعل شود در مقام صبر. آری شود ولیک به خون جگر شود

    چقد قشنگ نوشتی :)

    پاسخ:
    ممنونم:)
  • روناک رخساری
  • واقعا

    اوضاع اقتصادی انقدر بده که ما توقعی هم نداریم دیگه. فقط دو تا پا داشته باشه بیاد :))

    ولی راست میگی گرمای بدیه. کسی که تو این گرما آدم رو بخواد و در آغوش امنش بگیره باید او جان و یار باشه.

    خیلی سن آدم زود میره بالا :( بعضی وقتا میگم کاش همون ۱۶-۱۷ سالگی که خواستگارها شروع میکنن به اومدن بله رو میگفتیم

    پاسخ:
    عاشقی هیچ زمانی به پول و مادیات وابسته نبوده.

    من اولین خواستگارم رو تو بیست و چهار سالگی پذیرفتم :)

    و من این پست رو در روزی دارم میخونم که در تبریز "شخته در حال کَسیدن" است :)) هرچند درست در نیمه مرداد به سر میبریم :)) و اما مسالتن: آیا در همچین هوایی میتونیم دم از عشق و عاشقی بزنیم تا ثابت کنیم که ما هم عاشقیم یا نه بذاریم هوا یکم گرمتر شه؟! :))

    پاسخ:
    سرما و گرماش فرق نداره مهم دله که باید عاشق باشه
    من مطمئنم اگر کسی باشه من همیشه عاشقش خواهم بود حتی در گرم ترین روزهای سال:)
    آره دیدی یهو پاییز شد قشنگ

    تو را کجای این قصه گم کرده ام

    که اینطور بی مهابا حمله ور می شوند

    واژه هایی که رنگ و بویی از تو ندارند

    تو را کجای این حادثه خواهم یافت

    پیش از آنکه فریادم را در نای نی گم کنم

    نیستی تا مرهم باشی

    بر زخم این هزاره سال تنهایی...

    پاسخ:
    👌👌👌👌🌹🌹🌹🌹

    هامممممم

    فکر کنم من یکم دیر میگیرم

     

    مثلا پاسخ این کامنت :

    من مطمئنم اگر کسی باشه من همیشه عاشقش خواهم بود حتی در گرم ترین روزهای سال:)

     

    اگر بود... پس چرا نیست... چرا من نمیفهمم..

     

    پاسخ:
    :)
    سخت نگیر:)

    ارسال نظر

    نظر دادن تنها برای اعضای بیان ممکن است.
    اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.