روایتی کوتاه از بیست و یک آذر ماه
منم بعد از خوندن کلی کتاب تاریخی، تصورم دربارۀ خیلی از آدمهای تاریخی تغییر کرد. به این باور رسیدم که هیچ پادشاهی، اونقدر خوب نیست که بشه ازش اسطوره ساخت.
هفتاد و چهار سال پیش در چنین روزی، یک واقعۀ تاریخی خونین توی آذربایجان رخ داده و برای همیشه بیست و یکم آذر رو توی ذهن ما ثبت کرده. چند سال بعد از فروکش کردن جنگ جهانی و دوران اشغال ایران توسط قوای روس و انگلیس، دورهای که ایران بیشترین کشته رو در یک جنگ بیطرف تقبل کرد و نزدیک نیمی از مردم کشور توی قحطی جون خودشون رو از دست دادن، دورهای که به جنگ سرد معروف شده، توی این جغرافیای محبوب من، در منطقۀ آذربایجان یک حکومت خودمختار تشکیل میشه که یک سال هم به حیات خودش ادامه میده. شاید اغلب شما اسم «فرقۀ دموکرات آذربایجان» رو شنیده باشید. حکومتی که به رهبری «جعفر پیشهوری» در سال هزار و سیصد و بیست و چهار در تبریز تشکیل و بعد از یک سال در بیست و یکم آذر به خاک و خون کشیده شد. اگر مطالعۀ مختصری دربارۀ حزب توده داشته باشید حتما میدونید که چپیهای وابسته به شوروی در اغلب تنشها، اعتراضها و انقلابها در منطقه حضور موثری داشتند. توی همین انقلاب پنجاه و هفت، نقش پر رنگ مبارزاتی چپیها رو تمیشه نادیده گرفت. خیلی از نویسندهها و شاعران ایرانی ما عضو همین فرقه بودن و شایعات بسیاری هم از فعالیتهای اونها در حزب توده ساخته شده. از جلال آلاحمد، تا هوشنگ ابتهاج، غلامحسین ساعدی، احمد شاملو و صمدبهرنگی و بسیاری دیگر.
شاید همین امر باعث حمایت مردم از این فرقه بود. در باب نحوۀ برچیده شدن و خیانتی که به اعضای این فرقه شد، بحث و سخن بسیار است. گفته شده که هدف اصلی فرقه، تجزیهطلبی و جداسازی منطقۀ آذربایجان از پیکرۀ ایران بوده. به همین دلیله که جعفر پیشهوری رسما به عنوان نخست وزیر تشکیل کابینه داده و یک سال بر آذربایجان حکومت کرده است.
اما زمانی که قوامالسلطنه به نخستوزیری، میرسد، چون سیاستمداری کار کشته بوده، سیاستِ مدارا را پیش میگیرد و برای خروج ارتش شوروی از ایران شخصا وارد عمل میشود و طی مکاتبات او با شوروی است که شوروی دست از حمایت فرقۀ دموکرات و تجزیهطلبان کردستان میکشد و این چراغ سبزی است برای قوام تا وارد معرکه شود.
نمیدونم زمان پیشه وری دقیقا چه اتفاقی افتاده فقط میدونم اون زمان پدربزرگ من سرباز بوده و اومده تهران تا عاشق مادربزرگ مشهدی !من بشه😑 و اینگونه پیشه وری روی سرنوشت من تاثیر مستقیم داشت.
ولی الان خیلی به تاریخ فکر میکنم به اینکه صد سال دیگه توی تاریخ در موردمون چی مینویسن و شرم میکنم و افسوس میخورم