گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

معلمی را دیگر دوست ندارم

شنبه, ۵ بهمن ۱۳۹۸، ۰۳:۱۵ ب.ظ
هوالمحبوب

وقتی می‌گویم خسته شده‌ام از این شغل، نگویید چرا!
هر سال اواخر دی و اوایل خرداد، مجبور بودیم برای تک‌تک دانش‌آموزان، کارنامه توصیفی بنویسیم. یعنی توضیحی چند جمله‌ای برای هر درس و برای هر دانش‌آموز! کار مزخرف و حوصله سربری بود. ولی خب عادت کرده بودیم که توی این مملکت تکنولوژی بی‌معناست!
حالا آمده‌اند کار دستی را خیر سرشان منتقل کنند روی سایت سناد! این سایت مرجع آموزش و پرورش است، هر معلم یک رمز عبور دریافت کرده و قرار است همان کار یدی را اینجا روی سایت اجرا کند. مزخرف بودن مسئله دقیقا از همین جا شروع می‌شود. سایت هر چند دقیقه یک بار قطع می‌شود، حالا از دیروز عصر تا همین لحظه قطع است. یکهو می‌بینی کل دانش‌اموزان را وارد لیست کرده‌ای و وقتی ثبت نهایی را می‌زنی، ای دل غافل از سایت خارج شده‌ای!
حالا توی دبیرستان مسئله کمی فرق می‌کند، قرار بود امتحانات روز هجده دی به پایان برسد، اما این تعطیلی‌های رنگارنگ، کار را تا هفتۀ پایانی دی طول داد. هنوز دی به پایان نرسیده، اداره بخش‌نامه زده که نمرات را تا آخر دی  وارد سایت کنید. یعنی عملا کار درست و اصولی از تو نمی‌خواهند، الکی نمره بده و خودت را خلاص کن.
هنوز امتحانات دوره دوم تمام نشده، به ما هنوز ریز نمرات را تحویل نداده‌اند و .....
هر روز که کتاب‌های ادبیات را ورق می‌زنم، افسوس می‌خورم. به کتابی که بیشتر شبیه بینش و دینی است تا ادبیات. هفتاد درصد کتاب، سخنرانی و زندگی‌نامۀ به درد نخور است. به ادبیاتی که انگار کم ترسناک نیست برای آقایان. ادبیات علم بیداری و آگاهی و خرد است و چه چیزی خطرناک‌تر از این؟
یادم می‌آید یکی می‌گفت داستانی از عزاداران بیل را توی کتاب فارسی چاپ کرده‌اند و نام شخصیت اسلام را تغییر داده‌اند به نمی‌دانم چه. هر کس که ساعدی خوانده باشد می‌فهمد که اسلام توی آن کتاب چه رمز و رازی داشته و اصلا نماد چه بوده. تغییر یک اسم، تغییر هویت داستان است که هیچ کس به لایه‌های پنهانی‌اش پی نبرد.
دارم به جهانی خالی از خرد و شعور و شعر فکر می‌کنم، به جایی که اشعار و متون استخوان دار ادبیات، هیچ کجایش را نگرفته. به جهانی که جوانانش سعدی و حافظ را با لکنت می‌خوانند و البته هیچ نمی‌فهمند.
دارم به سیستمی فکر می‌کنم که ما را ریاکار و پاچه خوار و پشت هم انداز بار می‌آورد. به سیستمی که کاغذ‌بازی حرف اول و آخر را در آن می‌زند. از بخش‌نامه‌های بی سر و تهی که هر روز به شکل انبوه به مدارس ارسال می‌شود و رس‌مان را می‌کشند.
توی این هیر و ویر، سری هم زده‌ام به سنجش، اعتراض بیست روز پیشم هنوز دست نخورده مانده است، در دست بررسی است!
از یک جهت خوشحالم از قبول نشدنم، از رسمی نشدنم، از هم‌رنگ جماعت نشدنم، از اینکه مجبور نیستم مقنعۀ سیاه سرم کنم، لباس گشاد بپوشم و چشمم را به روی لباس‌های رنگی ببندم و بخزم توی تباهی‌هایی که سیستم دچارش هست.
دنیای تباهی است که صفر کیلومتر‌هایی که فرق گونیا و نقاله را نمی‌دانند، استخدام می‌شوند، کسانی معلم ابتدایی می‌شوند که نمی‌دانند زاویه با سانتی‌متر اندازه گرفته می‌شود یا با درجه!
معلمانی که کتاب نمی‌خوانند، به روز نیستند، از مقالات جدید بی‌خبرند، از شیوه‌های تدریس خلاق چیزی نمی‌دانند از سر و کول هم بالا می‌روند و برای یک ساعت کلاس ضمن خدمت اضافه‌تر جان می‌دهند. این وسط ما فقط آه می‌کشیم و حسرت می‌خوریم و صرفا خوشحالیم که حقوق دی‌ماه‌مان کامل واریز شده.
این را یادم رفت بگویم، اصلا دیشب که خواستم این پست را بنویسم، هدف اصلی‌ام نوشتن این موضوع بود، اما درد و دل آنقدر زیاد شد که پاک فراموشش کردم. دیشب بعد از اعلام تعطیلی امروز از شدت عصبانیت نشستم گریه کردم. توی این شرایطی که تا تقی به توقی می‌خورد مدرسه تعطیل می‌شود و بعد از تعطیلی بچه‌ها به تاسیسات کارخانه برمی‌گردند و هر چه رشته‌ایم پنبه می‌شود، تنها کاری که از دستم بر می‌آمد گریه کردن بود.
بعد برای موسس‌مان پیامی نوشتم. در نهایت قرار بر این شد که در تعطیلی‌های آتی ما همچنان کلاس‌مان را تشکیل بدهیم. این سیستم مسخره، آزمون تیزهوشان را که همیشه اواخر خرداد یا تیر برگزار می‌شد آورده به تاریخ چهار اردی‌بهشت! یعنی ما باید کتاب‌های درسی را تا عید تمام کنیم! 
در حالی که طبق بودجه‌بندی باید درس ده می‌بودم، درس هشت را تازه شروع کرده‌ام. یعنی عملا چند هفته از زمان روتین هر سال عقبم، چه برسد به اینکه تا عید کتاب را تمام کنم. برنامه‌ریزی توی وزارت آموزش و پرورش موج می‌زند!

+هزار و هفتصد روز است که اینجا می‌نویسم، چه عجیب .....

نظرات  (۱۶)

  • دچارِ فیش‌نگار
  •  

     

    نمیشه تایپ کنید بعد لیست رو آپلود کنید در سایت؟

    سکوت نکن در این نابسامانی :)

    پاسخ:
    نه، اسامی هر کلاس توی سامانه سناد بارگذاری شده، ما باید دونه دونه کلیک کنیم و برای هر دانش‌آموز تک‌تک نمرات و توضیحات رو وارد کنیم.

    سکوت کردم مگه؟
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • ما هم توی همین سیستم آموزش می‌بینیم و زندگی می‌کنم. خلاصه که زندگی هم آسون نیست!

    ولی کاش عقب نشینی! کاش حداقل تو سعی کنی به قدر توانت چیزی رو عوض کنی. می‌دونم فقط گفتنش راحته البته:-(

    پاسخ:
    خیلی کوچیکم برای تغییر دادن این تباهی، هر چند تنها نیستم ولی خب معلمای خوب واقعا کم هستن.
    البته خودم رو معلم خوبی نمی‌بینم اصلا،
    ولی حداقل وجدان کاری دارم یکم.
  • دچارِ فیش‌نگار
  • انتقاد و پیشنهادت رو بنویس بده من بخونم و تعدیلش کنم بعد ببر بده به مسئولین :) منظورم اینه

    پاسخ:
    فکر می‌کنی سیستمی که بعد بیست روز به اعتراض من جواب نداده، به انتقاد یه معلم صفر کیلیومتر جواب می‌ده؟
  • دچارِ فیش‌نگار
  • نه عامو

    مثلا به خود وزیر بدین اعتراض رو

    منظورم اینه

    پاسخ:
    نمی‌دونم مو دارین رو  سرتون یا نه، ولی به اندازۀ موهای سر یه آدم نرمال برای وزیر و وکیل و نماینده مجلس نامه نوشتیم.
    با رییس کمیسون آموزش شخصا صحبت کردم ....
  • دچارِ فیش‌نگار
  • خب همین توقع رو از آدم بامسئولیتی چون شما دارم :)

     

     

    +خیلیم مو دارم :|

    پاسخ:
    من که ندیدم:)
    تازه فقط سوال کردم:)

    همه مون گیر سیستم هایی هستیم که همیشه مشکل دارند 

    اما من بهترین معلم های زندگی ام معلم های ادبیات ام بودند 

    راستش تو می تونی تو ذهن هر دانش اموز یه قهرمان بشی و مسیر زندگی اش را عوض کنی ..این خودش یه مرتبه ای از پیام بری است ...قدر خودت را بدون ...خیلی 

    پاسخ:
    واقعا همین‌طوره توی یه سیستم معیوب فقط داریم دست و پا می‌زنیم.
    خدا رو شکر، چقد خوشحال می‌شم این چیزا رو می‌شنوم.
    امیدوارم که حداقل توی این یه مورد موفق باشم.

    یعنی اطلاعات هر کدوم را که وارد می کنید نمیشه ذخیره اش کرد؟ چقدر چرند :/ 

    بابا تو چقدر پیگیری! رفتی تهران که مسئول کمیسیون را دیدی؟ یا همشهریتون هست؟ 

    وی به این فکر می کرد که یک بار هم به دفتر نماینده ای نرفته است 

    پاسخ:
    کلا سایت باز نمی‌شد که بشه چیزی وارد کرد.
    الان درست شد و کارش رو تموم کردم.
    نه رییس کمیسیون اومده بود تبریز مام مطلع شدیم و یه جلسه باهاش برگزار کردیم.
    مجبور که باشی خیلی کارها می‌کنیو

    عزیزززم من واقعا میفهمم چی میگی داشتم غر میزدم که اومدم پستت رو دیدم .من الان خیر سرم حسابدارم.

    مدیرم اندازه یه بچه سه ساله از حسابداری سر رشته نداره من یه افسوس بزرگ دارم اونم اینکه خب من کجا باید یاد بگیرم که مالیات رد کنم و بیمه واریز کنم؟ وقتی مدیرم قد من حالیش نیست حتی و ساده ترین و بدیهی ترین رو باید براش توضیح بدم و یه عصبانیت بزرگ چرا یه بز باید مدیر من بشه و توقعات بیجا و بی سر و ته از من داشته باشه؟ چون فامیل رییسه؟ چون سر زبون داره؟ چون من مطیعم؟ 

    مملکت ما یه دیوانه خانه کامله خود خود خود دارالمجانین...

    پاسخ:
    جدا هیچ کس سر جای خودش نیست
    ابله‌ها راحت پیشرفت می‌کنن
    این سیستم خوراک احمق پروریه اصلا!

    دقیقاً مشکل معلمین مدرسه ما هم همینه! مدیر کلافه شده! یکی بلد نیست ، یکی سیستم نداره ، آخر سر هم که سایت قطع میشه.

    تو این چند ماهی که کنار بچه‌ها بودم خیلی چیزا رو فهمیدم. تموم حرف هایی رو که گفتی رو قبول دارم اما نباید که جا بزنیم! این بچه‌ها نیاز شدیدی به توجه دارند! این مورد رو واقعاً بو گوشت و پوستم حس کردم. باید کنارشون بود. نذاریم این سیستم افتضاح هر کار دلش میخواد بکنه! هرچند به سهم خودمون... هرچند کوچک...

    پاسخ:
    دقیقا وضعیت همه جا همینه، تازه ماها جوونیم و نسبتا به روز، تو مدارس دولتی احتمالا وضعیت بدتر باشه.
    تنها دلخوشی مون بچه‌ها هستن، تا حالا هم به خاطر اونا تحمل کردم. ولی خیلی دلسردتر و کم رمق تر از سال‌های گذشته ام

     و من ١٦٨٥ روز! دو هفته بعد از تو :-)

    پاسخ:
    چه حسن اتفاقی:)

    چند روز پیش اتفاقا یکی از دوستان که معلم هست دیدم اونم شاکی بود از این ثبت کارنامه های توصیفی

    همیشه همینطور بوده تو این مملکت اول یه تکنولوژی رو اضافه میکنیم بدون اینکه زیر ساختهای اون رو داشته باشیم همون بلایی که سر مردم اومده سر همین رمزهای پویا یعنی شما اول باید سرعت اینترنتت و مشکلات قطع شدن رو بالا ببری بعد فکر اینچیزا رو بکنی

    بعدش هم اگه همین کارنامه توصیفی رو یه معلم از روی تنبلی مال همه بچه هارو کپی پیس کنه مگه مرجع رسیدگی داره!

     

    در ضمن باید به بچه های امروز همون قصه ی همیشگی رو گوشزد کرد که بچه جون زمان ما تا کمر برف میومد تعطیل نمیکردن الان احتمال بارش میدن مدرسه تعطیله و دود این تعطیلیا تو چشم خود محصل میره

    پاسخ:
    یاد انتخاب واحدهای دانشگاه بخیر!
    ترم پنج بودیم که انتخاب واحد اینترنتی شد ولی همیشه مجبور بودیم دو سه بار تا دانشگاه بریم تا مشکل انتخاب واحدمون حل بشه!


    +مشکل ما بیشتر مامان و باباها هستن که لوس بار میارن!
    و گرنه خود بچه‌ها دوست دارن بیان مدرسه و برف بازی کنن:)

    نمیدونم چرا از مدرسه تیزهوشان بدم میاد!

    پاسخ:
    اغلب آدمای عاقل بدشون میاد:)

    واقعاً چنین بلایی رو سر مش‌اسلام در آوردن؟ :| توی کتاب سال چندم؟؟

    .

    امروز روز مصاحبۀ عملی بود. اولین سؤالی که ازم پرسیدن این بود که چرا وقتی مهندسی خواندی، اومدی سمت تدریس و معلمی. 

    در اون لحظه فقط یاد دایی باهام بود و از روزهای بچگی براشون گفتم. و از اینکه ترجیح میدم سروکارم با نوجوانها باشه تا با یک سری دستگاه صنعتی. ولی از وقتی برگشتم هنوز ذهنم درگیر همین یک سؤاله. من دنبال چه چیزی هستم؟ قراره چه نقشی در این سیستم معیوب داشته باشم؟

    پاسخ:
    چون این بخش رو ندیدم و شنیدم نمی‌تونم منبع بدم. احتمال داره از دهم به بعد باشه. چون تا نهم ور من چک کردم و ندیدم.


    من بودم بهش می‌گفتم اگه قرار بود مهندسا معلم نشن، بی‌خود کردین تو رشته‌های مورد تقاضا مهندسی شیمی رو هم گذاشتین:)

    من جزو اونایی بودم که هیچ پیش‌زمینه‌ای از شغل آینده‌شون ندارن و یهو پرت می‌شن وسط یه کاری.

    ولی به نظرم حضور آدمایی که متفاوت فکر می‌کنن و تن به تکرار نمی‌دن توی این سیتم مثل یه نور امیده.

    بهش فکر کنین حتما....


    این سیستم ناقص، ناکارآمد و فاسد رو همه مون به نحوی باهاش درگیریم...ولی اگه هممون وا بدیم دیگه همین یه ذره امید نیمه جانمون رو هم از دست میدیم.. میدونم خسته شدید ولی ادامه بدید چون کشور ما بیشتر از هرچیزی به معلم های خوب نیاز داره واقعا :)

    پاسخ:
    می‌دونی؟
    حرفات خیلی امیدوار‌کننده است، ولی من خودم رو اون معلم خوبه نمی‌دونم که می‌شه بهش امیدوار بود.
    منم یه موجود تباهی هستم مثل بقیه.
    گاهی الکی دارم دست و پا می‌زنم این وسط.

    این سناد دیگه واقعا روی مخ بود

    اعصابمون خورد شد

    وقتی سایتتون کشش نداره خب شهر به شهر میزاشتید یا یه کار دیگه میکردید دیگه، تا ثبت شد جونمون در اومد

    پاسخ:
    تازه یادم رفته بودا😁😁😁😁

    سلام و درود خانوم معلم گرامی 🌹

     

    خوش برگشتی و خوش گلدی خانوم (امیدوارم درست نوشته باشم)

     

    درپناه خدا باشی  

    پاسخ:
    سلام جانان بزرگوار
    ممنونم:)
    خوش گلدین یا خوش گلمیسن:)
    ممنونم از لطف تون🌹🤗

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">