گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

ایکی‌مین‌جی اوباشدان

يكشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۰۹ ق.ظ

هوالمحبوب


محبوب ازلی و ابدی سلام.

روز اول گذشت، من تو را در نماز صبح یافتم، نه خشمگین بودی و نه انتقام‌جو، نگاهم کردی و نگاهت کردم، روزم توی چهار دیواری اتاق گذشت و شبم کنار سفره تو افطار شد. از خشمت می‌ترسیدم، از قهرت واهمه داشتم، نگران بودم رد کرده‌ام کنی، سرگردان و حیران رهایم کنی، بسوزانی و آتشم سرد و سلامت نشود، غرقم کنی و کشتی نجات نفرستی، به قربانگاهم ببری و قربانی‌ای جز من در کار نباشد. مهربان نبودی، اما غضب هم نکردی، آغوشت را نگشودی ولی از خودت هم نراندی، من به همین راضی‌ام. دلت را به دست خواهم آورد. همین که نمازم را شنیدی و قبول کردی، همین که رخصت روزه یافتم، همین که هنوز قلبم برایت می‌تپد، یعنی تو خواهان منی. من با قلبم صدایت خواهم کرد، با چشم‌های گریانم به جستجویت برخواهم خواست، خودت را به من نشان بده ای یار.


عنوان:دومین سحر

  • ۹۹/۰۲/۰۷
  • نسرین

من و خدا

نظرات  (۳)

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند

نیاز نیم شبی دفع صد بلا بکند

 

عتاب یار پری چهره عاشقانه بکش

که یک کرشمه تلافی صد جفا بکند

پاسخ:
تپیدن، سوختن، در خاک و خون غلطیدن و مُردن

بحمدالله که درد عاشقی تدبیرها دارد

چقدر این خوب بود نسرین، چقدر خوب بود ...

کاش ته ماه رمضون هممون تونسته باشیم دلش رو به دست بیاریم :)

 

پاسخ:
مرسی مرسی:)
حتما می‌تونیم، سخته ولی شدنیه.
  • همطاف یلنیـــز
  • سلام سلام

    ...

    ایکی‌مین‌جی اوباشدان به چه معناست؟
    پاسخ:
    سلام.
    پایین پست معنی کردم. یعنی دومین سحر 

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">