بشیمینجی اوباشدان
هوالمحبوب
محبوب ازلی و ابدی سلام.
داشتنت سهل و ممتنع است، شبیه شعری که عاشقش میشوم اما نمیتوانم از بر کنم، شبیه دوست داشتنی که دلت را قرص میکند اما به زبان نمیآید. به قول سعدی، میروی و در نظری، غایبی و در تصوری، همه جا حضورت را گستردهای، مرا ببخش که گاه، نیمهٔ دیوانهام، عصیان میکند و چشمهایش از خشم دو دو میزند، مرا ببخش برای صدای بلندم، خشمم، ناصبوریام. صبورم کن، مهربانم کن، تلاطم روحم را آرام کن. تو بزرگی، تو بیکرانی، تو لطیفی، روحم را صیقل بده، جانم را آرام کن، دلم آشوب است، از پستیهای پی در پی، از نبودنها، نشدنها، نخواستنها، مرا سفت و سخت بغل بگیر و از جهان و هر چه در آن است، آسودهام کن.
عنوان: پنجمین سحر
هیچ چیزی به ذهنم نیومد متاسفانه:(
التماس دعا فقط همین