یتدیمینجی اوباشدان
جمعه, ۱۲ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۰۸ ق.ظ
هوالمحبوب
محبوب ازلی و ابدی سلام.
قلبم امروز چند بار از ذوق ترک خورده است، چند بار بغضم شکسته و چند بار چشمهایم به اشک نشسته است، داشتم فراموش میکردم نعمتهایی که دادهای را، نعمت هوای بهاری، نعمت راه رفتن، نعمت نشستن و زل زدن به درختهای تازه جوانه زدۀ بلوار، نعمت معلم بودن را.
دیروز به من ثابت کردی که آدم مهمی بودهام و نمیدانستم، پیامهایشان را که میگذارم کنار هم از شدت ذوق نمیدانم چه کنم. من کجا و معلمی کجا، من کجا و عظمت معلمی کجا، تو بودی که هولم دادی به این سمت، تو بودی که دستت را ستون تنم کردی، قوت پایم شدی، دل و جراتام بخشیدی، تو بودی که قلبم را به نور تعلیم روشن کردی، چطور غافل بودم من؟ چطور مرا بهتر از من شناختی؟ من همان ظلوم جهولیام که گفتهای، اما تو رحمت بیکرانی، تو نوری، و این نور دارد جهانم ار روشن میکند.
زندگی در دستان من است، روشنایی از روزن میتابد و قلبم را به تلاطم وا میدارد، تو خدایی و فهم همین جمله برای من بس است اگر بندهات باشم.
تو خدایی و قادر به هر چیزی، تو خدایی و روزی دست توست، تو خدایی و مرا بیشتر از من دوست داری، عاشقترم کن به زندگی، به بودن، به حیات، به نفس کشیدن، عاشقترم کن تا قدر بدانم لحظههایی که دارم را. عاشقتترم کن تا امروز بیشتر از دیروز دوستت بدارم.
زندگی در دستان من است، روشنایی از روزن میتابد و قلبم را به تلاطم وا میدارد، تو خدایی و فهم همین جمله برای من بس است اگر بندهات باشم.
تو خدایی و قادر به هر چیزی، تو خدایی و روزی دست توست، تو خدایی و مرا بیشتر از من دوست داری، عاشقترم کن به زندگی، به بودن، به حیات، به نفس کشیدن، عاشقترم کن تا قدر بدانم لحظههایی که دارم را. عاشقتترم کن تا امروز بیشتر از دیروز دوستت بدارم.
عنوان: هفتمین سحر
روزتون مبارک