اوناوچومونجی اوباشدان
هوالمحبوب
محبوب ازلی و ابدی سلام.
امروز مرا ببخش، بیشتر از دیروز و هر روز دیگری، برای تندزبانیهایم، برای دل شکستنهایم، برای بیپرواییهایم، برای دروغهایی که گفتهام، برای تمام منممنم کردنهایم، برای تمام لحظاتی که ناخواسته دلی را رنجاندم، برای تمام نههای ریز و درشتی که گفتهام. مرا ببخش و بیامرز.
امروز بیشتر از هر روزی به بخششت محتاجم. حتی تمام کسانی را که مرا رنجاندهاند را نیز ببخش، حتی تمام کسانی را که آزارم دادهاند را، تمام بدخواهانم را، تمام کسانی که دوستشان داشتم، ولی دوستم نداشتند.
امروز را روز آرزومندی نام مینهم، بیا و امروز از هر کدام از بندههایت یک آرزوی کوچک را برآورده کن، میدانی، شبیه آدمهای قدرتمندی که تا هوادارانشان از یک عددی بالاتر میرود و شروع میکنند به بذل و بخشش، حالا که هوادار تو از همۀ جهان بیشتر است، حالا که پیج تو پرطرفدارترین پیج جهان هستی است، حالا که تعداد لایک و کامنت تو بیشتر از همه است، بیا و در یک اقدام ناگهانی، امروز را روز برآورده شدن آرزوها نام بگذار.
ما آرزومندان بیچیزی هستیم که چشم به دست کرم تو دوختهایم، شبیه پر کاهی با هر باد هوا و هوسی به این سو و آن سو میرویم، ما اشکمان دم مشکمان است، ما دلمان همیشۀ خدا کف دستمان است، ما که یک بار دل دادیم و یک عمر پاسوزش شدیم، بیا و به خاطر دل ما هم که شده، امروز خدای بهتری باش، بهتر از دیروز خودت، بهتر از هر روز خودت.
یادم هست جایی خوانده بودم، جایی که بخشش هست، دشمنی و کینه نیست، دنیای تیره و تار امروزت، به یک عفو عمومی نیاز دارد، ما را ببخش و بیامرز.
عنوان: سیزدهمین سحر
خدای من
نه آنقدر پاکم که کمکم کنی
و نه آنقدر بدم که رهایم کنی
میان این دو گمم
هم خود را و هم تو را آزار میدهم
هر چقدر تلاش کردم
نتوانستم آنی باشم که تو خواستی
و هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی
آنقدر بی تو تنها هستم
که بی تو یعنی ” هیچ ” یعنی ” پوچ ”
خدایا هیچ وقت رهایم نکن…