اوندوردومونجی اوباشدان
جمعه, ۱۹ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۵:۱۷ ق.ظ
هوالمحبوب
محبوب ازلی و ابدی سلام.
قلبم از محبت به تو سرشار است، قلبم از حس سپاسگزاری آکنده است، بندههایت حالم را خوب میکنند، حرفهایشان، رفتارهایشان، حس تعلق داشتن به دنیایی که گاهی کدر و تلخ میشود، حالا تمام وجودم را پر کرده. دوست داشتن حس غریبیست محبوب من، دوست که میداری، خون با شدت بیشتری در رگهایت جریان مییابد، بیخودی و بیدلیل میخندی، قلبت تندتر میکوبد، حس میکنی شبیه ملوان زبل که مدام اسفناج میخورد و قویتر میشد، تو از قدرت عشق سرشاری، میتوانی کوهی را جا به جا کنی و از نفس نیوفتی. دوست داشتن زیباترین حسی است که آفریدهای.
دوست داشتن، قدرتمندت میکند، همانقدر که میتواند باعث ضعفت شود. دوست داشتن، امیدوارت میکند، همانقدر که میتواند مایوست کند، دوست داشتن، پر و بالت میدهد، همانقدر که میتواند موجب سقوطت شود، دوست داشتن شاعرت میکند، مجنونت میکند و تمام دوست داشتنها با توست که معنا مییابد. دلم میخواهد بغلت کنم، شگفتا که توی آغوشم جا نمیشوی، شگفتا که بیش از تصور من بزرگی، شگفتا که نادیدنی هستی و دور و غیر قابل تجسم. ولی هر بار که غمگینم، به تو پناه میآورم و پناهم میشوی، هر بار شکستهام، مرهمی، هر بار که شادم، موجب آنی، هر بار که ناامیدم، نور امیدی، هر بار که خستهام، آسایشی، هر بار که زخمیام، دوایی، تو چیستی و کیستی که من اینگونه بیتاب توام؟ دیوانهام نپندار، من دوستت دارم، امروز بیش از دیروز، فردا بیش از امروز.
قرارم باش، امیدم باش، نورم باش، زندگی بیتو چه پوچ و خالی است، زندگی بیتو چقدر تهی است.
عنوان: چهاردهمین سحر
حیف این جا آیکون دست زدن نداره برای حرفات دست می زدم کاش یه کانال تلگرام می زدم