گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

اون سگیزی‌مین‌جی اوباشدان

سه شنبه, ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹، ۰۲:۵۶ ق.ظ

هوالمحبوب

محبوب ابدی و ازلی سلام.


فکر می‌کنم امروز برای اولین بار در تمام عمرم اول برای خودم دعا کردم، سر افطار، بی‌آنکه یاد کس دیگری توی سرم وول بخورد، برای خود خودم دعا کردم، بی‌رودروایسی، بی‌خجالت، همان چیزی را خواستم که سال‌ها صدایش را هم در نمی‌آوردم، تو که خودت خدایی و بی‌شک دانا به غیب و اسرار ما. اما برای خودم می‌نویسم که یادم بماند که چقدر سال‌های عمرم را سر خواستن و به زبان نیاوردن هدر داده‌ام. 
امشب با تمام وجودم از تو یک چیز خواستم، یک نور کوچکی توی قلبم روشن شد و یقین دارم که امسال به خواسته‌ام می‌رسم. می‌دانم که حرف زدن را دوست داری، معامله کردن را هم، من اما همیشه گردن کج کرده بودم و گذشته بودم، فکر می‌کردم خب خودش می‌داند چی توی دلم هست، خب خودش مگر خدا نیست؟ چه نیاز به گفتن؟ بعدها مادربزرگ گفت، خدا دوست دارد صدای بنده‌هایش را بشنود، بلند و رسا صدا کردن‌شان را، یاری طلبیدن‌شان را، حالا من توی این وقت و ساعت، خواسته‌ام را بلند و رسا توی گوشت هجی می‌کنم. تو هم خیلی زود و بدون فوت وقت قبولش کن. من دعا اولی هستم، من همانی‌ام که نمازهایش تک و توک قضا می‌شود، همانی که دم افطار بی‌اعصاب می‌شود، همانی که گاهی دروغ می‌گوید، گاهی صدایش را بالا می‌برد، همانی که نظم و نظام درستی ندارد، کمی شلخته است و کمی بی‌حوصله و بسیار عجول. زود می‌رنجم، قلبم کف دستم است، زود دل می‌بندم به آدم‌ها، به اتفاق‌ها، اشیا، دنیا را دوست دارم، زندگی را دوست دارم، حتی اگر شوق زندگی گاهی توی دلم ته‌نشین شود، من آدم کاملی نیستم، گاهی بی‌حوصله‌ام، زود جوش می‌آورم، تحمل کردنم سخت می‌شود، اما خوب بلدم رفاقت کنم، برای شادی آدم‌ها وقت می‌گذارم، آدم‌ها جزو مهمی از زندگی‌ام هستند، هر چند گاهی رمقی برای شادی نیست، هر چند گاهی فقط به فرار فکر می‌کنم، اما خودت که می‌دانی، بهانه نیست، من توی فرودهای بسیاری بوده‌ام، سقوط زیاد داشته‌ام و زندگی‌ام پر از نشیب بوده، خودت که حی و حاضری و رنج‌های هر روزه‌ام را می‌بینی، اما من برای خودم توی همین برهوت محبت و عاطفه زندگی ساخته‌ام، زورم همینقدر بوده و تمامش را خرج کرده‌ام.
مدیون هیچ کسی جز خودم نیستم، من خودم را به سختی به این نقطه رسانده‌ام، به اینجایی که با خیال آسوده بنشینم و برای تو بنویسم، برای من، برای بنده‌ای که از آن بالا به قد ذره‌ای ناچیز است، برای یک عدد نسرین کوچک، با بال‌های زخمی و پاهایی خسته، چه در چنته داری؟ برآوردن دعاهایم را بلدی؟ من زندگی از سرم گذشته، دنیا و مافیها را به اهلش واگذاشته‌ام، اما حالا که زنده‌ام و ناچار از زندگی، به بهانه و دلیل نیازمندم. یا همین امشب بمیرانم و یا همین امشب صدایم را بشنو. 


عنوان: هجدهمین سحر

  • ۹۹/۰۲/۲۳
  • نسرین

من و خدا

نظرات  (۱۱)

  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • خدا که خودش می‌دونه اما به زبون آوردن دعا هم آدم رو سبک می‌کنه:-)

    پاسخ:
    خدا دوست داره بشنوه صدای بنده‌اش رو:)

    گفت وقتی خدا شرنوشت انسان‌ها رو نوشته ، چه نیازیست که حاجت از او بخواهیم

    گفتند شاید در سرنوشتت نوشته : هر چه از من خواست.

    پاسخ:
    گمون نکنم هیچ بنده‌ای اینقدر خوش شانس بوده باشه محمد:)

    آخه واقعا اگه هرچیزی رو هم که می‌خواستیم بهمون میداد خیلی هم جذاب نبود.

    اون موقع اگه چیزی میداد دیگه ذوق نمیکردیم

    همه چی عادی میشد برامون

    الان وقتی یه حاجتی رو میده خیلی دلچسب تره

    اصلا شاعر میگه:

    لذت عشق به این حس بلاتکلیفی‌ست

    لطف تو شامل حالم بشود؟ یا نشود؟

    پاسخ:
    اون وقت بهشت چطوری عادی و یکنواخت نخواهد بود؟
    حداقل یه شصت درصد رو برآورده کنه دلمون خوش باشه دیگه:)

    و الله سمیع بصیر

    فدای شما

    😘

    پاسخ:
    ممنونم از شما:)

    بهشت رو تاحالا نرفتم

    دعاکن برم بعد میام تعریف می‌کنم واست :)))

     

    تازه بهشت رو همه نمیتونن برن . باید از فیلتر هاش عبور کنن 

    یکی از اون فیلتر ها کسانی هستن که در موقع سختی ها هم خدا رو شاکر بودن.

     

    پاسخ:
    از کجا معلوم من نرفتم و برات تعریف نکردم:)
    خیلی‌ها بدون سختی کشیدن بهشتی می‌شن.
    این صادق نیست راجع به همه.

    یه چیز تقریبا بی‌ربط بگم

    ما یه معلم دینی داشتیم می‌گفت مثلا دارید دعا می‌کنید که پزشکی دانشگاه تهران قبول بشید فقط نگید دانشگاه تهران. با جزئیات بگید. 

    ممکنه در اون صورت مثلا کارمند یا نگهبان دانشگاه تهران بشید

    پاسخ:
    آقاجون منم می‌گه از خدا زیاد بخوایین، یعنی خودتون رو پلو خور نشون بدین به خدا:)

    خوب من تو این متن فقط با این گیر کردم: مدیون هیچ کسی جز خودم نیستم

     

     

    دمت گرم دختر 

    پاسخ:
    قربانت:)

    خوب حالا سوال اصلیم را که چند روزه می خوام بپرسم را بررسی کنیم:

    مین جی:

    اوباشدان:

    اون سگیزی:

    اون سگیزی¦مین جی:

    اینا را معنی کن بی‌زحمت ببینم این کدوم کلمه است که میشه سحر؟! 

    پاسخ:
    اون: ده
    سگیز: هشت
    مین‌جی: مین, مثلا می‌گیم دهمین، ترکی می‌گیم اونومین‌جی
    اوباشدان: سحر

    ممنون

    پاسخ:
    خواهش می‌کنم.

    بدون سختی بهشتی هم نیس

    اونایی که فکر میکنن بدون سختی بهشتی شدن ؛ یا خودشون رو گول میزنن یا ما رو

     

    بهشت را به بها می‌دهند نه به بهانه

    پاسخ:
    چون خیلی داری شعاری حرف می‌زنی دیگه ادامه نمی‌دم.

    :(

    پاسخ:
    :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">