گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

دلم عروسی می‌خواد

چهارشنبه, ۸ مرداد ۱۳۹۹، ۰۴:۵۲ ق.ظ

هوالمحبوب

دلم عروسی می‌خواد مهناز. دلم می‌خواد باز هم همه با هم وسط مجلس عروسی شلنگ تخته بندازیم، تو برقصی و ما با جیغ و هورا گلومون رو پاره کنیم. دلم عروسی می‌خواد که توش تو باشی، همونقدر سرخوش و شاد که تو عروسی محمد بودی، همونقدر گرم که چهار تایی مجلس رو گرم کنیم و به هیچ کس مهلت ندیم بیاد وسط. یادته حتی برای عروس کشون هم اومدین و شب دیر وقت ابی ما رو رسوند و کل مسیر رو اونقدر خندیده بودیم که اشک‌مون در اومد؟! ابی می‌گفت بلند جیغ بزنین بلکه بخت شمام باز بشه، همون روزا بود که اومده بود خواستگاری و جواب رد شنیده بود، چند روز بعد از عروسی بود راستی؟! مصطفا رفته بود و عمه‌ها عزادار بودن. زنگ زدم بهت که مهناز عروسی شبیه مجلس عزا شده بلند شین بیایین گناه دارن اینا، اونقدر رقصیدیم که شب از زق‌زق پاهامون نمی‌تونستیم بخوابیم یادته؟!

راننده می‌خندید و ویراژ می‌داد، داد زدم چرا بوق نمی‌زنی، گفت به خدا صدای شما نمی‌ذاره بشنوین وگرنه دستم رو بوقه.

محمد و عروسش دم در ایستاده بودن و‌ مهمونا رو بدرقه می‌کردن، عروس خندید و گفت اگه نبودین، عروسی‌ام خیلی سوت و کور می‌شد، ما خندیدیم، به اندازه‌ای حجم خنده‌هامون بزرگ بود که الان با یادآوریش حیرت می‌کنم.

چند تا عروسی بعدش رفتیم؟! تا کی می‌شد خندید؟! خنده‌هامون خیلی زود ته کشید مهناز، بعد از تو ما دیگه نخندیدیم، خزیدیم تو لاک خودمون، نون جان دیگه عروسی نرفت، یه غم کاشتی تو قلب ما که هر سال آبیاریش می‌کنیم، یه غم که به رو نمیاریم ولی ریشه‌مون رو سوزونده.

دلم عروسی می‌خواد مهناز، دلم می‌خواد منصور داد بزنه دیوونه شو‌ دیوونه، دلم می‌خواد بی‌هوا در بزنی و با یه میکس جدید وارد بشی و یه راست برسی سراغ دستگاه و بگی هر کی نرقصه خره.

بشینی لب پنجره و اونقدر بلند جیغ و کف بزنی که همسایه‌ها فکر کنن خونه‌مون عروسیه. مهناز دلم برات تنگ شده اونقدر که نصف شب وسط بغض و گریه نشستم جلوی پنکه و گوله گوله اشک می‌ریزبم و برات نامه می‌نوبسم.

قرار بود عروس بشی، حرفا رو اون شب زده بودین، همون شب که امیر دزدکی برات پیتزا آورده بود تو بیمارستان و تا صبح کنارت نشسته بود، مامانش می‌گفت طیبه خانوم قرارمون این نبود، راست می‌گفت قرارمون این نبود، تو معجزه شادی بودی، عصاره زندگی بودی، بعد از تو زندگی دیگه نخندید به رومون.

 

  • ۹۹/۰۵/۰۸
  • نسرین

من و حسرت هایم

ارسال نظر

تنها امکان ارسال نظر خصوصی وجود دارد
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک می‌باشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.