گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

از چیزی نشدن

سه شنبه, ۲۸ مرداد ۱۳۹۹، ۰۱:۳۶ ب.ظ

هوالمحبوب

 

دیروز وقتی کلافه از سر و هم کردن سه‌پایۀ دوربین، همه چیز را رها کردم و نشستم به فکر کردن، مغزم شبیه یک علامت سوال شده بود. داشتم به این فکر می‌کردم که سی و دو سال زندگیم را صرف انجام چه کاری کرده‌ام؟ حس کردم توی میانه‌های زندگی به بن‌بست خورده‌ام. انگار که تهی و خالی شده باشم.
من هیچ هنری ندارم، هیچ مهارتی ندارم و هیچ کاری را نمی‌توانم به درستی به سر و سامان برسانم، بعد ادعای استقلال برداشته‌ام و می‌خواهم جدا زندگی کنم. فکر می‌کردم زندگی مجردی فقط به مهارت غذا پختن نیاز دارد که خب آن را بلدم، کار هم که دارم و می‌توانم اجاره خانه را بپردازم. بلدم خانه را در حد نیاز جمع و جور کنم و خب دیگر چه؟
من یک انسان فاقد مهارتم، وقتی کامپوتر خراب می‌شود، زبانش را بلد نیستم، به غیر از ورد که هر کودکی هم بلد است، هیچ نرم‌افزار دیگری را به کار نگرفته‌ام، نه زبانی بلدم نه هنری نه خط خوشی، نه سازی نه آوازی هیچ به تمام معنا.
هیچ ورزشی را هم به خوبی یاد نگرفته‌ام که سرم بالا باشد، توی عمرم یک بار پایم به استخر باز شده و تا مرز خفگی رفته‌ام، هیچ وقت دوچرخه نداشته‌ام و طبعا بلد هم نیستم، سال‌هاست می‌خواهم گواهینامه بگیرم و هیچ وقت تا مرحلۀ اقدام کردن هم نرفته‌ام.
از هنر خانه‌داری و کدبانوگری هم که فقط آشپزی کردنش را بلدی. جدا سی و دو سال زندگیت را صرف چه کاری کرده‌ای که حالا دستت اینقدر خالی است؟من از دیروز ترس برم داشته، از اینکه همین روزها بمیرم و به عنوان یک انسان، هیچ هنری کسب نکرده باشم. باید کاری بکنم، باید خودم را از این بختکی که گرفتارش شده‌ام خلاص کنم. 

  • ۹۹/۰۵/۲۸
  • نسرین

از دغدغه هایم

نظرات  (۱۵)

اگه توی همین شغل هم خوب و موفق باشید یه هنره

مخصوصا شغل شما که یه هنر بزرگ و ارزشمنده :)

پاسخ:
بیشتر منظورم چیزای شخصیه، مهارت‌هایی که هر انسانی تا یه حدی باید داشته باشه، تو شغل که اغلب‌مون خوبیم.
  • شهریار شفیعی
  • 🌹🌹🌹

    پاسخ:
    محض رضای خدا یا کامنت نده، یا یه نگاه به محتوای پست بنداز، گل برای چیزی نشدن منه الان؟!
  • شهریار شفیعی
  • هنوز فرصت زیاده 

    زندگی زیباست

    پاسخ:
    باشه، ممنون

    این بحران هویته برای همه امون توی زمان های مختلف بارها و بارها پیش میاد

    موفقیت ها و داشته های خودمون رو کوچیک و بی ارزش می بینیم و احساس هیچی نشدن بهمون دست میده

    برای خود من هزار بار اتفاق افتاده!

    وقتی دوباره به خودمون نگاه کنیم بهتر میبینیم که در چه زمینه هایی خوبیم

    شاید قدرت نشوندن لبخند روی لب های دیگران، شاید هنر نوشتن، شاید سواد بالا، آگاهی اجتماعی، انسان دوستی یا بگم انسانیت، حفاظت از محیط زیست... اینها همه اشون بی نهایت مهمن و با داشتن یکی اشون سرتون تا همیشه میتونه بالا باشه :)

     

    درمورد مهارت اگه برای کامل تر شدن میخواید مانعی نیست. اتفاقا خوبه که دنبالش برید اما هیچوقت به خودتون نگید که چیزی نشدید. درست نیست.

     

     

    در اخر بگم. خییییییییلیییییییییییی ها تو شغلشون خوب نیستن.

    پاسخ:
    ببین من حرفت رو تا یه حدی قبول دارم.
    ولی من از جنبه عمومی یا اجتماعی خودم حرف نزدم.
    من از نظر اجتماعی، از منظر شغلی و تحصیلی آدم موفقی‌ام نسبتا.
    جای درستی ایستادم.
    ولی از منظر شخصی از خودم راضی نیستم.
    خیلی کارها رو باید می‌کردم، خیلی مهارت‌ها رو باید کسب می‌کردم.
    ولی من همش تک بعدی بودم.
    همیشه تک بعدی بودم و فقط کتاب خوندم این اصلا خوب نیست.


    آره باید این واقعیت رو هم بپذیرم، توی کامنت قبلی خیلی ایده‌الیستی به قضیه نگاه کردم :)

    متاسفانه این دغدغه‌ی منم هست و عین خوره افتاده به جونم، و از اون‌ور دلم میخواد همه چیز رو یاد بگیرم و خب چون قاعدتا نمیشه بازم به بن‌بست میخورم، برای همین تصمیم گرفته‌ام فعلا روی ۱_۲ مورد زوم کنم شاید فرجی شد.

    پاسخ:
    تو زمان خوبی به این نقطه رسیدی چون حداقل از من یکی 9 سال جلوتری.
    قطعا که همه چی رو با هم نمی‌شه داشت. کم‌کم ولی باید بلد بشیم جلو بریم.
  • مترسک ‌‌‌‌‌
  • قرار نیست همه کس، همه کاری رو بلد باشن، مثلاً خود من هر چی که بلد باشم، کارای فنی رو بلد نیستم، فقط می‌تونم فاز فازمتر و پیچ‌گوشتی اون بیلبیلک سر فازمتره! درسته الان توی این شرایط واقعاً مفیده که بلد باشی اما وقتی هم بلد نیستی اشکالی نداره و این به معنی کار نابلدیت نیست :)

    پاسخ:
    مشکل اینه که تعداد کارایی که بلد نیستم خیلی خیلی بیشتر از کاراییه که بلدم.
  • مترسک ‌‌‌‌‌
  • علامه دهر هم باشی باز تعداد توانایی‌هات از ناتوانایی‌هات بیش‌تره، همه‌مون همینیم، فکر نکن تنهایی :)

    پاسخ:
    من توقع عجیب غریبی ندارم که، بیشتر اینایی که بلد نیستم حتی کم سن و سال‌ها هم بلدن.
    ممنون از همدلی‌ات:)
  • مترسک ‌‌‌‌‌
  • ربطی به سن و سال نداره، تا هر جایی که بتونی یاد می‌گیری برای بقیه‌اشم خدا برکت بده به دوستان و گوگل و دیگران!

    چاکریم :)

    پاسخ:
    به هر حال یکم نسبت به بقیه عقب‌ترم امیدوارم بتونم جبران کنم:)

    آقایی:)

    کاملا درک میکنم چی میگی و واقعا نمیدونم چی جلوی منو گرفته که از همه چیز کشیدم عقب و خودم رو حبس کنم توی درس و....

    تازه اونم بدون کار

    در کل راضی نیستم از خودم

    پاسخ:
    من تو کامنت‌های بالاتر هم گفتم، برای خود من تنبلی بوده، دلیل دیگه‌ای براش ندارم.
    برای کلاس زبان هم به نظرم خانواده باید حمایت می‌کردن که به موقع بریم سراغش اگه تا قبل از دیپلم شروع می‌کردیم خب الان خیلی جلوتر بودیم.

    تلاش کن کم‌کم به چیزایی که می‌خوای برسی اصلا دیر نیتس، تو چند سال از من جلوتری
  • فاطمه ‌‌‌‌
  • می‌فهمم چی میگی نسرین، هر چی هم به خودمون بگیم به جاش تو کار موفقیم یا مهارتای دیگه داریم، باز یه مهارتا و کارایی هست که اکثر اطرافیانمون بلدن و ما بلد نیستیم که به نظر میاد اونا کاربردی‌تر از مهارتای ما هستن!

    در مورد خود من، اینکه می‌بینم یه کاری رو اکثر هم‌سن و سال‌هام بلدن و براشون راحته و تو سن پایین‌تری یادش گرفتن، خودش یه جورایی مانع می‌شه برم یادش بگیرم، یعنی انگار باعث می‌شه بیشتر بترسم که اینو همه بلدن، من اگه نتونم چی!

    خلاصه اینکه می‌فهممت :)

    پاسخ:
    دقیقا همینه، من همیشه فکر می‌کنم خب بلدم بنویسم خب که چی؟ هزاران نفر دیگه هم دارم می‌نویسن این که هنر نیست، و الی آخر....

    کم‌کم باید بهش غلبه کنیم، مثلا من کلاس زبان دو سه بار تا حالا رفتم، بدم نبوده یعنی در حدی که فکر می‌کردم فاجعه باشم نبودم و متوسط رو به بالا بودم تو کلاس.

    اما همیشه یه مشکلی بوده که نتونستم ادامه بدم.
  • رحیم فلاحتی
  • این حس خیلی وقت ها به سراغ من میاد . البته من خیلی ها رو نصف و نیمه رها کردم و مهارت کسب نکردم . اما به قول دوستان هنوز دیر نشده . می تونیم از همین الان سخت و محکم تو حرفه و هنر مورد علاقه ای پیشرفت کنیم . بخصوص الان که استقلال مالی دارید . پس بسم الله !

    پاسخ:
    یه هفته است که نقاشی رو شروع کردم، تا ببینم چی پیش میاد:)


    بعضی وقتا دچار یه حالتی میشیم که من اسمشو میذارم ناخونک زدن.... میخوایم همه چیز رو باهم داشته باشیم. یه ورزشکار که خطشم خوبه و تازه عکسا هم هست و جمعه‌ها گیتار هم میزنه و یه رمان موفق هم نوشته و و و ... خودم خیلی دچارش شدم و میشم.

    یه حالت دیگه‌ای هم که دارم اینه که تو جو خیلی قرار میگیرم. مثلاً کافیه یه چندتا کار خوب از یه خطاط خوب ببینم ، میرم تو فازش.

    این دو حالت تو زندگی من باعث شده که خیلی از کار‌هایی که دوست داشتم رو شروع کنم و تا یه جایی پیش برم و بعد رهاش کنم... در واقع من یه چیزی به نام اراده و پشتکار تو بعضی کارهام کم دارم.

     

    + البته خب آدم یه روز از عمرشم مونده باشه باید بره دنبال کاری که دوست داره... و خوبیش اینه که نمیدونیم الان تو روز چندمیم :)

    پاسخ:
    اینم هست متاسفانه بله.
    من ولی فقط دنبال حداقل‌هام، اگه زبان و کامپیوتر و دوچرخه رو حل کنم دیگه با بقیه خیلی راحت کنار میام:)

    تنبلی و عدم پشتکار دقیقا همینه.


    چه جملۀ قشنگی گفتی :)

  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • توی یکی دو سال اخیر با این سوال و دغدغه مواجه شدم و برام بد نشده! با خودم گفتم خب دیر نیست همین الان برو دنبالش! یه جورایی انگیزه شده برام، از سکون و لم دادن نجاتم داده! 

    برای تو هم که دیر نیست. الان چه اشکالی داره گواهینامه بگیری یا شنا یاد بگیری؟ در مورد کامپیوتر هم شکر خدا به لطف گوگل و یوتیوب خیلی چیزها میشه یاد گرفت. در مورد هر کار دیگه‌ای بازم دیر نیست. اگر واقعا دلت بخواد از پسش برمیای. اگه انجامشون ندی یه سال دیگه هم فکر می‌کنی که اگه پارسال انجام داده بودم الان چقدر جلو بودم:-)

    همه این حرف‌ها جدای از این هست که من خودم تو رو آدم موفقی می‌دونم. ولی هر کسی همیشه جا برای یاد گرفتن و کسب مهارت بیشتر داره.

    نمی‌فهمم تازگی‌ها چرا اینقدر کامنت بلند می‌گذارم:|

    پاسخ:
    مشکل همون استارت اولیه است که همیشه تنبل یماعش می‌شه. دارم یه کارایی می‌کنم برای غلبه بهش. امیدوارم که بتونم تا ته برم.

    تو بعد اجتماعی آره شاید موفق باشم، خوشحالم که منو آدم موفقی می‌دونی:)

    من خوشحالم می‌شم کامنت طولانی هم دوست دارم.

    یک اصطلاحی دارن این خارجی‌های که معنیش میشه: «خودت انجام بده» و مخففش فکر کنم DIY باشه. هدف از این کار هم کم کردن وابستگی آدم‌ها به افراد متخصصه. واقعیت اینه که خیلی از این کارهایی که میگی، مثل نصب یک نرم افزار، مثل نصب چهارپابه، مثل تعویض یک لامپ مثلاً یا تعویض کلید و پریز خانه خیلی کار پیچیده‌ای نیست و نیاز به متخصص هم نداره. اگر می‌بینی سراغش نمی‌ریم مشکل عدم اعتماد به نفس ما و ناآگاهی ما نسب به این مسائله. اون بخش ناآگاهی رو الان به کمک تکنولوژی و اینترنت خیلی راحت میشه حل کرد. هر کدوم از این مواردی که گفتی و همه این مثال‌ها رو که در نظر بگیری، براش کلی آموزش ساده توی نت، یوتیوب و حتی سایت‌های ایرانی هست. فقط باید سرچ کنی و قدم به قدم باهاشون پیش بری تا مشکل برطرف بشه.

    اون بخش اعتماد به نفسش اما مشکل سازه. تا وقتی نخوای و به خودت جرأت خطر کردن ندی، کاریش نمیشه کرد. لازمه چند بار خودت رو به چالش بکشونی. خطر کنی و حتی شکست بخوری تا این اعتماد به نفس اولیه ایجاد بشه. بعدش دیگه حله. 

    .

    البته بگم تو این خودت انجام بده یک وقت‌هایی هم شکست هست. یک وقت‌هایی هم به بن بست میرسی و تهش مجبوری بری سراغ متخصص. 

    پاسخ:
    دقیقا خیلی از این چیزایی که من بهش اشاره کردم، مهارت شخصیه و نیازی به متخصص هم نداره.
    نه من اعتماد به نفسم مشکلی نداره، ذاتا تنبلم، از چالش‌های سخت فراری‌ام و همیشه فکر می‌کنم اونقدری که باید نمی‌تونم براش انرژی بذارم و بی‌خیال می‌شم.

    دقیقا بر اساس همین حرفت، من یه هفته است که کلاس نقاشی دارم می‌رم:))
  • رحیم فلاحتی
  •  

    با علی گفتیم و عشق آغاز شد !

    باید به این هنر عشق بورزید و پیش برید ، خستگی داره و شاید در بعضی جاها کمی نا امیدی . دست از تلاش برندارید . به امید روزهای عاشقانه با نقاشی  ! 

    پاسخ:
    دقیقا مهم استمرار داشتن در یک کاره.
    ممنونم از انرژی مثبت‌تون.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">