گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

برای آیلار

جمعه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۹، ۰۸:۴۷ ب.ظ

هوالمحبوب


گریه هنوز هم تسکین است، از عصر نشسته‌ام توی اتاق، پشت در بسته، زل زده‌ام به سقف، دانه‌های اشک، سیلی شده‌اند روی گونه‌ها، هر کس که حرف می‌زند، بغض دوباره‌ای چنگ می‌زند بیخ گلویم، مرگ چقدر چهرۀ زشتی دارد، چقدر زندگی حقیر است این روزها، دخترها الان چه حالی دارند؟ آیلارِ من، دختر دوست داشتنی من، مادر نازنینت رفیق خوبی بود، زن خوبی بود، اما این خوب بودن تمام او نبود، یک چیزی این وسط کم است، ناقص است، کلمات کم می‌آیند برای نوشتن، درد دارد می‌خزد توی تنم، وسط نماز گریه امانم را برید، نشستم دعا کنم، زبانم بند آمد، سارا گفت کدام آیلار و من دوباره سر ریز کردم، چشم‌هایم آیلار، چشم‌هایم دنبال توست، دخترک بی‌پناه من. حالا برای آیلین هم خواهری هم مادر؟ می‌توانی؟ از پسش برمی‌آیی؟ تو مگر چند سال داری؟ روزگار چقدر بی‌مروت شده است. مامان گفت انا لله و انا الیه راجعون، من چگونه وصف کنم حضور مادرت را در آغوش خدا؟ می‌دانی که خدا عاشق مادرهاست؟ که زودتر می‌بردشان پیش خودش؟ من باید زنگ بزنم و حالت را بپرسم، اما مهین گفت نه، صدایت را بشنود غمش تازه می‌شود، گفتم من از پس دل خودم بر نمی‌آیم، چطور آیلار را آرام کنم؟ آخ چقدر مرگ داغش سنگین است. پناه آورده‌ام به اینجا، که بنویسم و گریه کنم بلکه سبک شوم، اما نمی‌توانم. یاد تمام بی‌پناهی‌های خودم می‌افتم و دلم می‌ترکد. روز آخر بغلم کردی و گفتی قول می‌دهم از پسش برمی‌آیم، روز تولدم برایم کلیپ ساخته بودی، روز معلم... آخ خیلی زود بود خیلی....

  • ۹۹/۰۵/۳۱
  • نسرین

من و دانش اموزانم

نظرات  (۱۳)

در سکوت غم بود

در صدا غم بود

غم دیوار بلندی داشت که به هیچ نوری امان نمی‌داد ...

پاسخ:
و این غم خیلی فراتر از توان ما بود....

میدونی این موقع‌ها آدم دلش میخواد کنار دوستش، عزیزش باشه، تسکینش بده ولی نمیتونه، از پس دلش بر نمیاد، از پس غمش بر نمیاد، نمیدونه در مقابل حجم غمهای بزرگ چی میتونه بگه.

خیلی خوب میفهمم چی میگی.

یادمه وقتی مادر فاطمه فوت شده بود من توی خونه زار زار گریه میکردم اما طاقت نداشتم برم خونه‌شون، طاقت نداشتم برم و خونه‌ی خالی از مادرش رو ببینم، غم رفیقم رو ببینم اما مادرم گفت حالا اون از کجا میدونه که تو به فکرشی؟ بقیه گفتن رفیقت الان بهت نیاز داره، من نرفتم، حریف دلم نشدم، فقط گوشه‌ی خونه کز کرده بودم و تا چند روز گریه میکردم ولی الان ... پشیمونم، کاش رفته بودم و روزهای سخت رو با همه‌ی سختی‌هاش کنار رفیقم بودم.

بهش زنگ بزن، بدونه تو وقت غم و سختی به فکرشی،بدون کنارشی شاید ذره‌ای حالش رو بهتر کنه.

پاسخ:
من تو غم همیشه تنها بودم فرشته، الانم که سال‌ها از مرگ مهناز گذشته، یادم میوفته که بهترین دوستم فقط به یه تلفن اکتفا کرد و مراسمش نیومد ناراحت می‌شم.
اما امروز نمی‌دونم چمه، اون بچه است و قطعا به یه معلم محکم و قوی نیاز داره که تسکینش بده.
من امروز همش در حال گریه و زاری بودم.
قرار گذاشتیم یکشنبه بریم خونشون با بچه‌ها.
می‌خوام چند تا کتاب براش بخرم، برای تسکین غمش.

ای داد بیداد

کاش بتونی بری پیشش

پاسخ:
یکشنبه می‌رم ولی نمی‌دونم چطوری، با چه حالی...

با چه حالی؟ تو الان همدلی باهاش

یکشنبه هم همین باش

از کجا معلوم که غیر از بودنت به چیز دیگه هم احتیاج داشته باشه 

زود پیشش باشو کم نمون

نمی دونم این فقط یه نظر شخصیه

پاسخ:
می‌فهمم
تمام تلاشم رو می‌کنم یکشنبه زن قوی‌ای باشم
حالش رو بهتر کنم لااقل.

  • مترسک ‌‌‌‌‌
  • توان ندارم حتی متن رو کامل بخونم بس که بی‌مادر شدن سخته مخصوصاً بچه‌های کوچیک، چون موردش رو دیدم و خوب می‌دونم اون بچه چه عذابی می‌کشه...

    به قول یه عزیزی پدر و مادر تو هر سنی که برن، زوده... :(

    پاسخ:
    این حفره با هیچی پر نمی‌شه متر با هیچی.
    بی‌مادری تو بزرگسالی درده چه برسه به یه دختر بچه:(

    میشه بعدا هم تنهاش نزارید؟

    الان که غمش تازه است همه دورش هستن (البته بخاطر کرونا نه اونقدر که باید و شاید) ولی روزهای بعد سخت تره

    وقتی مراسم هفتم و چهلم هم میگذره

    وقتی خونه سوت و کور میشه

    از یاد نبریدش

    این غم برای آیلار هیچوقت کهنه نمیشه، هیچوقت التیام پیدا نمیکنه

    می دونم خودتون هم دوستش دارید، اما باز هم میگم. خواهش میکنم. هرچند سال که گذشت، حتی وقتی دیگه دانش آموزتون نبود هم گاهی حالش رو بپرسید. باهاش در تماس باشید. 

    شاید دیگه هیچکسی رو نداشته باشه که مادرانه به فکرش باشه. حمایتش کنه. دستش رو بگیره. بهش مشاوره بده. دلگرمش کنه. اگه بتونید یک ذره، یک ذره شبیه مادرش باشید براش یه دنیا می ارزه. بیشتر از دلداری هایی که الان زیاد میشنوه...

    پاسخ:
    آیلار امسال دیگه شاگرد من نیست، می‌ره دبیرستان و من امسال دبیرستان درس ندارم.
    همین الان برام سخته رفتن و دیدنش، ولی بعدتر آسون می‌شه.
    اگه برنگردن تهران و بمونن اینجا.
    امیدوارم بتونم یکم دردش رو تسکین بدم.
    دقیقا درد تازه بعد از چهلم شروع می‌شه.
    اینو فقط عزیز از دست داده‌ها می‌فهمن.
    ممنونم از پیامت سین‌دال عزیز
  • محمود بنائی
  • خدایش بیامرزد،خدا به سایر بازمانده ها هم صبر عنایت کنه. 

    پاسخ:
    ممنونم آقای بنائی، خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه‌.

    هعیی :( 

    خدا بیامرزه رفتگانتون را.

    پاسخ:
    ممنونم، خدا رفتگان شما رو هم بیامرزه.

    وای...:(((

     

    اصلا همچین مواقعی ادم حتی سختشه بپذیره و از خدا توایی و صبر بخواد برای بچه‌هاش‌‌...

    هی خدا..

    پاسخ:
    از سخت هم سخت‌تر.

    امیدوارم پدرشون خیلی درجه یک باشه فقط:(

    خیلی بده، من فقط شبی که تازه مادرش فوت شده بود رفتم خونه‌شون و فرداش برای تشییع، سخت بود نسرین، خیلی سخته بری رفیقت رو تو اون حال ببینی، اونم رفیقی که اصلا یادت نیست از کی با هم رفیقید.

    ایشالا بتونی حالش رو بهتر کنی، غمش سبک نمیشه لااقل ولی کنارش باشی‌

     

    +چقدر کامنت‌های این پست خصوصا سین دال تلخ بود، حس میکنم قلبم سنگین شده.

    پاسخ:
    همیشه هم آدم توی اون موقع‌ها رقیق‌تر از هر وقتیه و بیشتر دلش قابلیت شکستن داره.
    خدا برای هیچ کس نخواد اینو.
    ولی خب یه حقیقت محتومه برای هممون :(


    +من اصلا یه بغض عجیبی ته گلومه که به بادی بنده که هی بریزه بیرون. از دیروز سنگینم و اینو قشنگ حس می‌کنم ...

    سلام علیکم

    خداوند صبر می دهد، صبر عظیم 

    پاسخ:
    سلام.
    سپاس🙏🌺🙏
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • تصورش هم سخته. واقعا نمی‌دونم چی باید بگم. فقط خدا صبرشون بده. قطعا نه فراموش میشه نه میشه بهش عادت کرد. فقط خدا صبر و توانشون بده.

    پاسخ:
    جزو دردهاییه که هیچ وقت فراموش نمیشه، فقط امیدوارم بتونه باهاش کنار بیاد.

    چقدر برای آیلار موقعیت سختیه. امیدوارم خانواده‌اش هواش رو داشته باشند. خیلی زود بود براش:(

    پاسخ:
    امیدوارم پدرشون بتونه یه پدر تمام وقت باشه.
    هر چند اون جای خالی همیشه خالی می‌مونه:(

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">