گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

آموزش مجازی سم است

يكشنبه, ۲ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۱۲ ب.ظ

هوالمحبوب


وقتی ماه دومِ سال، جای سارینا را عوض کردم، تازه فهمیدم که گوش راستش ناشنواست و وقتی املا را بغل گوش چپش می‌گویم، کلمات را درست می‌شنود و دیگر از آن فاجعه در دفتر املا خبری نیست. وقتی یگانه را زنگ‌های ورزش نشاندم رو به روی خودم و با خاک اره و نمک و کلی بازی، درس به درس فارسی را برایش تفهیم کردم، تازه فهمیدم، بچه‌های اوتیسم هم آموزش پذیرند. وقتی سارا را نشاندم ردیف اول، درسش بهتر شد. ماه چندم بود که فهمیدم مدت‌هاست پزشک برایش عینک تجویز کرده ولی او از ترس مسخره شدن استفاده نمی‌کند.
دنیز فقط زمانی درس را خوب یاد می‌گرفت که می‌آمد پای تخته، تا پا به پای هم بیت‌ها را تجزیه و تحلیل نمی‌کردیم متوجه دستور زبان نمی‌شد. آیلار باید زل می‌زد توی چشم‌های من تا درس را بفهمد. وقتی کلاس ماریا را از ششم یک به ششم دو تغییر دادیم، بحران در کلاس فروکش کرد؛ ماریای آشوبگر تبدیل شد به یک دختر نابغه و فعال که تا آخر سال عصای دستم بود. تنها کسی بود که اشکم را دیده بود، تنها کسی بود که می‌دانست کی باید بدود سمت آبدارخانه و برایم چای لیوانی بیاورد، تنها کسی بود که شانه‌هایم را حین تصحیح ورقه‌ها مشت و مال می‌داد و زنگ‌های تفریح که می‌ماندم توی کلاس، کمک حالم بود، چرا؟ چون از یک محیط تنش‌زا به یک محیط مطلوب منتقل شده بود، کنار ثنا آرامش یافته بود و توانسته بود شکوفا شود.
محدثه را تا بغل می‌کردم آرام می‌شد، هانا باید تایید مرا می‌گرفت تا کارش را ادامه دهد، هستی نیاز به هل دادن داشت تا بیوفتد روی غلتک، تکالیف عرفان را مادرش می‌نوشت و اگر من تذکر نمی‌دادم، تا آخر سال یک پسربچۀ وابسته باقی می‌ماند. دست خط معین، در سایۀ همان جایزه‌های کوچک در زنگ‌های املا بهتر شد، امیرحسین به خاطر ستاره‌های زنگ فارسی، خوش سلیقه و مرتب نوشت.
معلمی حکایت غریبی است، اگر نفس به نفس بچه‌ها نبودم کی می‌فهمیدم سما همانقدر که ریاضی را نمی‌فهمد، سرشار از استعداد هنری است؟ اگر مدرسه نبود و شیوا و نقاشی‌های قصه‌دارش دیده نمی‌شد، مادرش قبول می‌کرد که او را به هنرستان بفرست؟ چند کودک در طول سال، با اختلالات یادگیری، شناسایی می‌شوند که حتی پدر و مادرشان متوجه‌شان نبودند؟ چند مادر و پدر سال‌ها روی نقص کودکشان سرپوش گذاشته‌اند و بعد توسط یک معلم به درک و شعور و آگاهی رسیده‌اند که بهترین راه درمان است نه پنهان کاری؟ اگر معلم نفس به نفس بچه‌هایش نباشد، اگر نشستن و برخاستن و خوردن و آشامیدن بچه‌ها را نبیند، اگر انزوا طلبی را، پرخاش‌گری را، نفهمد و تشخیص ندهد، چه می‌شود؟ معلم دورۀ ابتدایی، فقط معلم نیست، مادر است، پزشک است، پرستار است، روانشناس است، درمانگر است، آموزگار بودن، تعهد داشتن، عشق داشتن، به حرف نیست. 
حالا توی این شرایط جهنمی، ما مانده‌ایم و یک گوشی و بچه‌هایی که نخواهیم دید. توی خانه، از راه دور، چطور می‌توان مشکلات را تشخیص داد؟ چطور می‌توان فهمید که کودکی گرسنه است و از زور گرسنگی درس را حالی نمی‌شود؟ چطور می‌توانم بفهمم که امروز نان روغنی توی کیفم نصیب و قسمت کیست؟ چطور بفهمم که مادران کنترل‌گر، مادران وسواسی، مادران وابسته، چه بلایی سر بچه‌ها می‌آورند؟ 
کاش یک سال مدرسه‌ها، حداقل توی مقاطع ابتدایی تعطیل شوند، یک سال عقب ماندن از تحصیل، به مراتب آسیبش کمتر از آموزش مجازی است، رها کردن کودکان در دامن اینترنت، چشم‌ها و دست‌ها و ذهن را خسته می‌کند و کارایی را به حداقل می‌رساند. کاش مسولان‌مان می‌فهمیدند که ما چه رنجی می‌کشیم دور از بچه‌ها.

  • ۹۹/۰۶/۰۲
  • نسرین

من و دانش اموزانم

نظرات  (۱۶)

واقعا!

ما که دبیرستانی بودیم این همه افت کردیم

وای به دبستانی ها!

مخصوصا سال های پایین تر!

 

پاسخ:
دانش‌آموزای پایه هشتم ما همشون عالی بودن، اون روز یکی‌شون زنگ زده بود و حین حرف زدن گفت که من فصل‌های آخر علوم رو ریاضی رو اصلا نفهمیدم، اونم دانش‌آموزی که معدلش بیست بود.
دیگه وای به حال بقیه‌شون.

ورای تمام رنج ها که نوشته ای معلمی عجب عشقی است و معلم عاشق عجب گوهری

پاسخ:
هر ذره‌اش عشقه. :)

چقدر عالی نوشتید و بجا، خانوم معلم.

ما مادرها هم کلی نگرانی و دغدغه این آموزش به اصطلاح مجازی رو داریم...

من از الان به سال تحصیلی پیش روی بچه ها که فک کلی غصه ام میگیره ):

پاسخ:
ممنونم ریحانه جان.
دقیقا دردسر برای شماها هم هست، نگرانی برای سلامتی جسمی و روحی بچه‌ها، نگرانی کمی نیست.

پست عالی ای بود. دست مریزاد لذت بردم

پاسخ:
ممنونم رهگذر عزیز:)

این آموزش مجازی به شدت فرسایشیه. خسته کننده و حتی مسخره است. من هنوز هم نمی‌فهمم تکلیف بچه‌های اول ابتدایی و دوم ابتدایی چیه؟ گروه اول قراره چطور حروف الفبا رو الان یاد بگیرن و گروه دوم، نیمی از حروف رو هیچ وقت یاد نگرفتن! از اون بدتر مسئله اینه که محیط مدرسه جایی بود تا بچه‌ها دور هم جمع باشن. یک اجتماع کوچک بود براشون. اجتماعی که الان عملاً نیست. 

پاسخ:
برای آدم بزرگا خسته کننده است چه برسه برای کوچولوها.
خیلی از بچه‌ها به عشق دیدن دوستاشون، معلماشون میومدن مدرسه. برای یه عده مدرسه تنها جایی بود که توش شاد بودن، محبت می‌دیدن.
خط خوردن آموزش حضوری، خط خوردن خیلی چیزاست.
  • جوزفین مارچ
  • نسرین کاش تو معلمم بودی حداقل برای یک سال. فکر نکنم کسی بهتر از تو بتونه معلمی کنه، ممنونم ازت که حداقل این‌ها رو می‌نویسی :)

    و تو که می‌دونی حتی من هم دارم از آموزش مجازی زجر می‌کشم چه برسه به بچه‌ها و معلم‌ها. امیدوارم زودتر بچه‌ها و معلم‌ها به مدرسه‌هاشون برسن و این داستان هم به خوبی و خوشی تموم شه. دیگه خسته شدیم بابا:(

    پاسخ:
    لبریز از حس خوب می‌شم از این تعریف. از ته دل آرزو می‌کنم واقعا همین طوری باشم.
    امیدوارم به زندگی عادی و روتین خودمون برگردیم. به همون روزها که فکر می‌کردیم اصلا خوب نیستن.
    کاش ....

    مدرسه برای خیلی از بچه ها یه مامنه و معلم و همکلاسیاشون خانواده ی دوم...

    خواهر کوچیکه ی من نصف سال هفتم رو آنلاین گذروند و می دیدم چقدر کیفیت آموزش پایین اومده و تاثیر مستقیم روی عملکرد درسیش داشت خصوصا ریاضی که خیلی توش ضعیف شده بود. تمام روز پشت کامپیوتر مشغول انجام دادن تکالیف بیشمار، ساعت خواب و استراحت و تفریحش به کلی بهم خورده و درسها رو بی علاقه دنبال میکرد اونم خواهر من که رقابتی و جز درس خونها حساب میشد. انگار یه میزان زیاد انگیزه و علاقه وابسته به همون حضوری مدرسه رفتن و دیدن معلمها و دوستا بوده. سال جدید مدرسه شون یه روز در میون کرده، امیدوارم همه چی زودتر به روال برگرده.

    پاسخ:
    دقیقا همین‌طوره.

    رقابت، محبت، عشق، اصلا مدرسه انگیزه می‌داد. خیلی از بچه‌های یکه همیشه از تعطیل یاستقبال می‌کردن زنگ می‌زدن گریه می‌کردن که کاش تعطیل نشیم دیگه.
    می‌گفتن حاضریم جمعه هم بیاییم مدرسه فقط کرونا نباشه.
    شاگرد زرنگای منم خیلی افت کردن متاسفانه.
    امیدوارم.
  • مترسک ‌‌‌‌‌
  • تا کلاس پنجم هیچ‌کسی متوجه نشده بود من علاقه به نوشتن دارم و از ریاضی متنفرم! فکر می‌کردن تنبلم! تا این‌که معلم اون سالم فهمید، منو می‌نشوند کنار دستش، همهٔ کاراش رو هم سپرده بود به من! اوایلش به خاطر لکنتم، انشاهام رو خودش می‌خوند، از یه جایی به بعد بچه‌ها هم علاقه‌مند شده بودن انشاهای من رو سر کلاس بخونن از یه جایی به بعد خودم اعتماد به نفس پیدا کردم و خودم انشاهای خودمو می‌خوندم! تنها دانش‌آموزی‌ام بودم که بودن چک‌نویس کردن و بدون قلم‌خوردگی انشا می‌نوشتم، همیشه هم ۲۰ می‌شدم!

    هرچند بعداً (حدود ۱۴-۱۵ سال بعدش) ماجراهایی پیش اومد که میونه‌ام با اون استادم به‌هم خورد ولی تا همیشه مدیونشم و مطمئنم عزیزانی که اسمشون رو بردی هم تا همیشه وام‌دار و دعاگوتن، شک ندارم.

    «آموزش مجازی» اصلاً از اسمش هم مشخصه که همه چیزش روی هواست...

    پاسخ:
    معلمای خوب همیشه تو ذهن می‌مونن. منم امیدوارم جزو این گروه از معلمای تاثیرگذار باشم.
    علاقمندی من به شاهنامه و ادبیات و معلمی از یه معلم ادبیات خیلی خوب شروع شد کلاس اول دبیرستان خانم دشتی که همیشه منو بابت لحن شعر خوندنم تشویق می‌کرد.
  • محمود بنائی
  • چه تحلیل فوق العاده و پخته ای! تبریک میگم انقدر حرفه ای و با تعهد با بچه هات! کار میکنی یا لااقل کار میکردی. متأسفانه نظام آموزش بیماره و خیلی از معلم ها فقط وقتشون را میگذرونن و بچه ها را به حال خودشون رها میکنن. 

    کاش به گوش مسئولین برسه و چاره ای اندیشیده بشه! 

    پاسخ:
    اووه ممنون رفیق. 
    ذوق کردم اصلا:)
    بله منم شنیدم که خیلی از معلما تو آموزش مجازی اصلا کار نکردن متاسفانه ولی ماها پیش وجدان خودمون لااقل رو سفیدیم خوشبختانه.

    با خوندن اون پاراگراف های اول، تنم لرزید و حس شوقی که شما نسبت به بچه هاتون دارید زیر پوستم دوید.... چقدر سخته این تغییر ناخواسته. کاشکی راه حل بهتری بود . مثل هفته ای یک روز کلاس آمدن... خلوت تر بودن کلاس ها... نمی دانم... هر چه که هست مجازی بودن چیزی،هیچ وقت نمی تواند جای واقعیت آن را بگیرد.

    پاسخ:
    خوشحالم که در انتقال حس تا حدی موفق بودم:)
    احتمالش هست که یک روز در هفته رو بگیم گروه گروه بیان ولی بازم هم ترس و لرز از جانب بچه‌ها داریم هم خودمون.
    امیدوارم که ختم به خیر بشه امسال.
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • دانشجویی معمولا طوریه که خیلی وقت‌ها دانشجو باید خودش بره دنبال درس و بخونه و حتی بفهمه! اما همین تدریس مجازی برای دانشگاه هم سخته! اوایل بحث امکانات و داشتن وسیله و اینترنت مطرح بود. ولی انگار حالا برای کسی این قضیه هم مهم نیست. هیچ کس هم نمیخواد حرف گوش کنه!

    پاسخ:
    مخصوصا رشته‌های فنی مهندسی و پزشکی که بدون آزمایشگاه و کارهای عملی رسما هیچی متوجه نشدن از این ترم!
    متاسفانه این جمله آخر تو همه ابعاد مسولیتی در کشور ما صدق میکنه!

    سلام نسرین خانم

    یک جورهایی حق با شماست

    و اینکه شما چه معلم دلسوز و متعهدی هستید آفرین

     

    ولی من شخصا موافق یک سال تعطیلی درس و مدرسه نیستم

    به نظرم آموزش مجازی از هیچی بهتر هست

    به نظرم اینجا نقش والدین دانش آموزان خیلی مطرح هست که باید پا به پای بچه راه بیان و کمک کنن بفهمه

     

    البته آموزش در برنامه شاد که بسیار افتضاح هست ولی مدارسی هم هستند که با امکانات بیشتری و به صورت تصویری و به نوعی شبیه به کلاس واقعی کلاس رو برگزار می کنن

     

    ولی پیرو صحبت شما، به نظر من باید اگر ان شاالله سال دیگه این ویروس لعنتی از جامعه رفته بود، یکی دو ماه فشرده مطالب سال قبل رو برای بچه ها حضوری تدریس کنن 

    حداقل دروسی که برای پایه بعدی واجبن

    واقعیتش من امسال خیلی پیگیر بودم مدرسه ای پیدا کنم که بهم اطمینان بدن آموزش مجازی هست و آموزش مجازیشون هم با کیفیت باشه

    بعضی مدارس می گفتن هرطور شده یکی دو روز در هفته شرایط حضور بچه ها رو فراهم می کنیم ولی من دنبال اونا نرفتم و فوری از ثبت نام بچه هام منصرف شدم

     

    وای این ویروس لعنتی بره

    دیگه بقیه چیزها رو یه جوری یه کاریش می کنیم

     

    پاسخ:
    سلام سارینا جان

    اینکه بچه‌ها چندین ساعت زل بزنن به گوشی، برای سلامتی جسم و روح‌شون مضره.
    اینکه اینترنت دایم در دسترس باشه، فیلترشکن موجود باشه، بچه‌ها ور مخصوصا نوجوان‌ها ور به جاهای یکه نباید سوق می‌ده.
    اینکه از یه محیط اجتماعی دلچسب محروم می‌شن، از محبت بین دوستا و معلما محروم میشن.
    اینکه خیلی‌ها که دیداری هستن تو آموزش مجازی نمی‌تونن چیزی بفهمن و .... هزاران مشکل ریز و درشت باعث شد من این پست ور بنویسم.
    طبعا تعطیل یآمزوش و پرورش نه درسته و نه عملی ولی تنها چیزی بود که به ذهنم رسید.
    با تعطیلی این ارگان کلی آدم بیکار می‌شن از جمله خودم!
    خیلی‌ها که نیوری ازاد هستن بدون کار کردن حقوقی دریافت نخواهند کرد.

    به امید خدا، ختم به خیر می شه. 

    این کرونا، باعث تحول های زیادی توی دنیا شده خصوصا برای ما کشورهای در حال توسعه، یه اهرم فشار برای حرکت سریعتر به سمت جلوست... امیدوارم بتونیم خوب مدیریتش کنیم. 

    پاسخ:
    توکل به خدا

    مدیریت چیزیه که یکم می‌لنگه همیشه توی مملکت ما:)

    ولی جدا از محتوای پست، من توی هر سطر و هر جمله دلتنگی خودت رو احساس می‌کردم نسرین.

    پاسخ:
    مگه می‌شه دلتنگ نبود؟ دلم پر می‌کشه برای کلاس پر از بچه :(

    این که فکر میکنم کمتر از ده روز دیگه باز همون آش و همون کاسه دیوونه‌م میکنه..

    پاسخ:
    شما طفلی‌ها که اصلا تعطیلات نداشتین این ترم:(

    چه معلم خوبی هستین.

    غصه دار شدم برای دانش آموزا :(

    پاسخ:
    لطف دارین:)

    غصه‌دار دانشجوها و استادها و معلما هم ...

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">