گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

برای تو

شنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۹، ۰۹:۳۸ ب.ظ

هوالمحبوب


امروز تاسوعاست و من دلم پر می‌زند برای یک دل سیر گریه کردن، نه برای امام حسین، که برای خودم، من بیشتر مستحق گریه‌ام، من که هیچ کجای زندگی‌ام تحسینی به دنبال ندارد، بیشتر محتاج تسکینم. این پا در هوایی، معلق زمین و آسمان بودن، چشم به راهی کمرم را شکسته است. حرف‌ها از سکه افتاده‌اند انگار، من شبیه میرزا بنویس خسته‌ای گوشۀ این میدان نشسته‌ام به نوشتن، اما کسی محلم نمی‌گذارد، کسی نمی‌ایستاد به سلامی، علیکی. خسته‌ام، خسته و غمگین. انگار تمام خودم را جا گذاشته‌ام و اینجا بی‌هیچ دستاویزی گمم. کاش روزی گذرت به اینجا بیوفتد، کاش یک روز دست دلت را بگیری و بر این کلمات رنجور گذر کنی، دلم گرفته و با هیچ مرهمی تسکین نمی‌یابد. فقط کاش یک نفر به من می‌گفت تا کی رنج امتداد دارد؟ تا کی من بنویسم و تو بخوانی و انگار نه انگار.
درمان باش، مرهم باش، خوب باش و تمام نشو، هرگز تمام نشو. من دلم هزار پاره است، دلم برایت تنگ است و یارای سخن نیست. پنهانی و دستم به دلت نمی‌رسد. خواستم عاشقت کنم، خواستم رام محبت شوی، خواستم بخندی، من تمام زندگی دویده‌ام برای همان یک لحظه که بایستی مقابلم و آغوش بگشایی برایم. کاش روزی این هجر تمام شود که من هنوز تمام نشده‌ام. من از خرج تو شدن نمی‌ترسم، من از فدای تو شدن واهمه‌ای ندارم، ترسم از سرابی است که انتها ندارد. دستم را بگیر، تو را به صاحب این شب‌ها قسم دستم را بگیر. 

  • ۹۹/۰۶/۰۸
  • نسرین

اوجان

نظرات  (۸)

تسلیت میگم

پاسخ:
چیو؟

تاسوعای حسینی رو.

پاسخ:
آها.
ممنون منم تسلیت می‌گم.

تمام شدنی نیستن که تموم بشن...

التماس دعا

پاسخ:
محتاجیم به دعا

واقعیتها رو کمرنگ نبین نسرین، اوج بی انصافیه که بگی "زندگی ات تحسینی به همراه ندارد". همین قلمی که میزنی ازت دلگیر میشه، چندین بار بخاطر نوشته هایت حالی رو خوب کردی؟! کسی رو راهنمایی کردی و...

همون دانش آموز سال قبل یا شاید هم چند سال قبلت چی؟! که بهت پیام داده بود و از ته دل با ذوق خوب بودنت رو معلم بودنت رو دانشت رو تحسین میکرد؟!

ما چی؟!

نعیمه چی؟!

و در نهایت عشقی که خواهد آمد و تو و احساسات و پستهات رو یکجا بغل خواهد کرد چی؟!

پاسخ:
عزیزمی....
حق با توه، ولی گاهی بدجوری کم میارم پری، گاهی اصلا خودمو دوست ندارم، این روزا بازم همون حال بدی رو دارم که همیشه ازش فراری‌ام.
قربونت برم رفیق، خدا رو شکر که هستین مثل یه تیکه نور توی زندگی منید.
  • مترسک ‌‌‌‌‌
  • شدید التماس دعا دارم، شدید...

    پاسخ:
    اگه لایق استجابت باشم، حتما :)

    به نظرم همین رک و صریح و بی پرده از حس و حال گفتن،،، خودش جای تحسین داره... اصلا من کسی رو که می نویسه اونم تو وبلاگ،، تحسین میکنم..

    یک گوشه چشم کافیست که به زندگی ها بیفته و می یفته اگر... خودمون قبلش خوب نگاهش کنیم... 

    پاسخ:
    ممنونم سایه جان، لطف داری.
    امیدوارم که واقعا نظر لطفی شامل حالمون بشه مخصوصا توی این روزها.

    ایشالا به حرمت صاحب این شبها خدا خودش نظری به همه بکنه

    پاسخ:
    الهی آمین

    مگه می شه یه خانوم معلم هیچ جایی برا تحسین نداشته باشه ؟ :)

    پاسخ:
    عزیزمی شما:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">