گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

در جستجوی معنای زندگی

چهارشنبه, ۲۳ مهر ۱۳۹۹، ۱۲:۲۵ ب.ظ
هوالمحبوب

اپیزود اول: 
+بابا، تو می‌تونی بری جنگ، برو و دشمنا رو با تیر بزن.
-اگه اونا منو زدن چی؟
+اشکال نداره اونوقت می‌میری و برمی‌گردی خونه.

اپیزود دوم:
+مامان پولایی که اون روز بهم دادی رو گذاشتم تو جیبم.
-که چی بشه؟
+که هر وقت تو شهید شدی یادگاری نگه‌شون دارم.

اپیزود سوم:
+خاله، سیبیل‌هات داره درمیاد.
-اشکال نداره.
+چرا داره، کم‌کم داری زشت می‌شی.

اپیزود چهارم:
-می‌دونی که خیلی دوست دارم؟
+منم دوست دارم.
-تو اولین کسی بودی که منو خاله کردی، پس من خیلی خیلی دوست دارم.
+تو اولش می‌خواستی مامان بشی، چون نتونستی؛ خاله شدی؟

اپیزود پنجم:
+آنا تو چند تا نماز داری؟
-خیلی
+مامان فقط دو تا نماز داره.


  • ۹۹/۰۷/۲۳
  • نسرین

من و دوست داشتنی هایم

نظرات  (۲۰)

من اصلا معنای خاله یا عمه بودن رو نمی فهمم.آدم باید فقط مامان باشه!واسه همه!

پاسخ:
خب احتمالا مزه‌اش رو نچشیدی:)
  • سایه نوری
  • من تجربه ی خاله و عمه شدن ندارم. 

    بچه ها شیرین و شگفت انگیزند اما 😊

    پاسخ:
    ان‌شالله تجربه‌دار بشی عزیزم.
    خیلی زیاد...
  • 1 بنده ی خدا
  • 😂چرا این بچه رو تاحالا نخوردین تموم شه بااین زبون ریختناش؟

    پاسخ:
    تلاش‌مون رو کردیم نشد:))
  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • حالا چه اصراری روی شهید کردن مامان و باباش داره؟ :-)

    پاسخ:
    برا مام سواله:))
  • عاشق بارون... ⠀
  • وای خدا! :))

    مردم برا اپیزود چهارم که! :))))

    چرا دو تا چهارمه راستی؟ :)

    پاسخ:
    :))
     اشتباه شده بود:)
  • هیـ ‌‌‌ـچ
  • بدینش من، می‌تونم بخورمش! D:

    پاسخ:
    :))

  • جوزفین مارچ
  • عزیز دلم:)))))

    خدا حفظشون کنه. بهشون بسپر وقت کردن بیان با من چت کنن، دلم براشون تنگ شده*-*

    پاسخ:
    الان پسرک اینجاست ولی من در حال تصحیح ورقه‌هامم:))
    قربانت زهرای قشنگم😘😘😘
  • 1 بنده ی خدا
  • 😂دل به کار ندادین. من رژیم دارم ولی جهت ادا شدن حق مطلب بدینش به هیچ، حق مطلبو ادا کنه

    پاسخ:
    درخواست‌ها زیاد بود داریم بررسی می‌کنیم:))
  • 1 بنده ی خدا
  • عدالتو رعایت کنید پس:)))

    پاسخ:
    اصلا عدالت رو برای درست اجرا شدن باید بسپارن به من:)

    الهی :))

    خدا حفظش کنه:)

    پاسخ:
    ممنونم عزیزم:)

    می‌میری و برمی‌گردی خونه:))

     

    درستش باید همین می‌بود اصلا..🥺

     

    از من می‌پرسه عمه وقتی به دنیا اومدی چند سالت بود؟😊

    پاسخ:
    ای جانم :)

    دقیقا چه معنی داره آدما بمیرن و دیگه بر نگردن خونه؟

    آدم یه وقتهایی اصلا می مونه چی بگه؟!

    خدا حفظتون کنه برای هم. 

    :) 

    پاسخ:
    دقیقا:)
    ممنونم عزیزم
  • فاطمه .‌‌
  • عجب اپیزودایی خاله جان. :) سنشون که بیشتر شد براشون می‌خونی اینا رو؟ باحال می‌شه. 

    پاسخ:
    :)

    علاوه بر اینا کلی هم تو دفترم و کانالم مطلب نوشتم راجع بهشون:)
    بله احتمالا اگه اهل دل باشن نشون بدم:)
  • بانوچـه ⠀
  • لطفا در اسرع‌وقت نسبت به کادوپیچ کردن و ارسال این شیرینی‌جات به بوشهر اقدامات لازم را مبذول بفرمایید با تشکر

    پاسخ:
    چش‌چش، بعد از کرونا می‌فرستم خدمت‌تون:))
  • ستاره‌ی آبی
  • خدا رو شکر که بچه‌ها هستن و زندگی رو قشنگ وقابل تحمل می‌کنن:)

     

    پاسخ:
    واقعا نعمت بزرگی‌ان:)

    اوخی ....نازی😍😍😍

     

    پاسخ:
    عزیزم:)

    چهارم رو نگاه 

    بچه پررو 

    پاسخ:
    :))

    حقیقتا سر چهارمی صدای خنده‌ام رفت هوا :))

    پاسخ:
    خیلی هم خوب:))
    سعی می‌کنم بیشتر از دلبری‌هاشون بنویسم گویا استقبال زیاد شده

    یه بار هم خواهرزاده‌ام کفشهاش رو بهم داد و گفت: خاله وقتی کوچولو شدی اینها رو بپوش. باشه؟

    دل ضعف کرد براش.

    +بعضی چیزها رو فقط یه خاله میفهمه ؛)

    پاسخ:
    ای جانم😍
    خیلی زلالن بچه‌ها.
    بله دقیقا، خاله‌ها و عمه‌ها البته:)

    خدای من:))

    چه اصراری به شهید کردن مامان و باباش داره=)

     

    +آنا یعنی مادربزرگ؟

    پاسخ:
    بچه صبح تا ظهر پای شبکه پویاست، چه انتظاری ازش داری؟!😁

    آنا به زبان ترکی یعنی مادر ولی به مادربزرگم می‌شه گفت، بچه‌ها به مامان من می‌گن آنا.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">