گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

صبور می‌شوم بعد از هر زخم

پنجشنبه, ۴ دی ۱۳۹۹، ۰۲:۴۶ ق.ظ

هوالمحبوب 

حافظ گفت:«رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند» اشک‌ها را پاک کردم و زل زدم به صفحه کتاب، چطور می‌توانست وسط این معرکه دم از روشنایی و امید بزند؟! اصلا رسالت حافظ همین است، اینکه تو خسته و درمانده بروی سراغش، در آغوشش بکشی، بعد تنش را نوازش کنی و او توی گوکل کروم دیوانش، حال عمومی تو را وارد کند و بعد از سرچ، یک غزل وصف‌الحال تحویلت دهد.

 بعد که دید دلت سوخته و گدازه‌هایش آزارت می‌دهد، دست نوازشش را بکشد بر سرت و توی تفسیر فالت بگوید، یار مهربان خواهد شد، بیمارت شفا خواهد گرفت و گره از کار مشکلات مالی‌ات گشوده می‌شود، زل‌زل که نگاهش بکنی احتمالا در آخر این را هم اضافه می‌کند که مسافرت به سلامت خواهد رسید و یا از جایی که انتظارش را نداری خبر خوبی دریافت خواهی کرد.

حافظ نه تنها شاعر عجیبی است، که آدم عجیب و پیچیده‌ای هم هست. گاه دقیقا حالت را نشانه می‌گیرد و واقعیت عریان را می‌کوبد توی صورتت و گاه مثل مادر مهربان دلداری‌ات می‌دهد. حال آنکه تو بهتر می‌دانی گندی که زده‌ای یا زده‌اند با مژدهٔ هیچ مسیحا نفسی رفع و رجوع نمی‌شود.

نصف شب خوابم نمی‌برد، از این پهلو به آن پهلو شدن هم راه به جایی نبرد، بلند که شدم برف بیرون سر ذوقم آورد. انگار خدا روی تمام زخم‌های بشر مرهم کشیده باشد. سفیدی شهر را دلبرانه زینت کرده بود. 

دیشب نسرین بالغی بودم که قرار بود کار درست را انجام بدهد و مثل همیشه از خودش مراقبت کند، اما یک جایی نسرین کوچک وارد معرکه شد و کار را خراب کرد. اما آدم‌های بالغ برای زخم‌های بی‌هوا همیشه تسکین دارند. گریه و شعر تسکین من است و روح سرکش و ناآرامم بعد از این دو صبور می‌شود. 


  • ۹۹/۱۰/۰۴
  • نسرین

از رنجی که می‌کشم

نظرات  (۱۲)

  • یـلـــدا ‌‌
  • می‌دونی، پستت غم داشت، ولی سرشار از یه حس خوب بود. یه جور آرامشی که غم رو آشوب نمی‌کرد به دل آدم. کلی حالم خوب شد با خوندنش :)

    «سحر کرشمه‌ی صبحم بشارتی خوش داد

    که کس همیشه گرفتار غم نخواهد ماند»  : ))

    پاسخ:
    احتمالا دلم می‌خواست یکم ناله کنم، یکم غر بزنم ولی وقتی به پست رویا نگاه کردم، گفتم خجالت بکش، تو برای این کارهای بیهوده وقت نداری. این وبلاگ دیگه نباید پست غمگین به خورد مخاطبش بده. باید یه جایی سرپاشدن رو یاد بگیری و ادامه بدی بدون اینکه کمرت خم بشه از غم.
    خوشحالم که غمگینت نکرد و آروم شدی باخوندنش.

    نسرین های کوچک برای دردها تسکین دارند.نسرین کوچک گریه میکنه و میخنده .هواشو داشته باش .اگه حالش خوب باشه تو هم میدرخشی.

    حافظ کلا کارش اینه دستش رو میزاره رو شونه ات و میگه میدونم داغونی و لهی اما نباش درس میشه.

     

     در همین راستا شاید باورت نشه یه فال تاروت نتی گرفنم تو اوج ناامیدی! عینا اتفاق افتاد...میدونم ربطی به حافظ نداشت ولی جالب بود

    یه وقتا یه چیزایی عجیب جفت و جور میشه! 

     

    پاسخ:
    تلاشمو می‌کنم. گاهی بقیه هستن که ازارم می‌دن. هم منو هم نسرین کوچکم رو.
    کاش همیشه بزنه رو شونه‌مون و هیچ وقت واقعیت‌ها رو نگه:)

    تاروت رو نگرفتم تا حالا ولی گاهی جالبه این قبیل کارها برام. تفنن بامزه‌ای می‌شه:)
  • سایه نوری
  • شعر و نوشتن برای من هم تسکین هستند و درمان و مراقبت و گشایش.. 

    و راستش تازگی ها فکر میکنم چه خوبه که ابزارهامو پیدا کردم و هی جعبه ابزارم رو کامل و کامل تر میکنم چون زندگی اصیل در کنار شادی و لذت و هیجان و .... ش،، رنج و درد و مشکل و بی حوصلگی و ... هم داره و همینه: زندگی رو با تمام ابعادش زندگی کردن و بس با ابزارهای شخصیت..‌

    پاسخ:
    و ما چه خوشبختیم که کلمات تسکین مان.
    خیل یخوبه سایه خوشحالم برات.
    دقیقا باید بپذیریم و چاره‌ای جز این هم نداریم.

  • زهرا طلائی
  • می‌دونی که من همیشه کلمات تو رو می‌خونم و پر از حس خوب میشم، حتی اگر برات نظری ننویسم

    کلمات این بار تو شبیه نسیم ماه مهر بود، ملایم و دلچسب.

    مواظب خودت باش نسرین

    دوستت دارم

    پاسخ:
    نه راستش نمی‌دونستم:)
    ولی الان که گفتی خیلی قند تو دلم آب شد:)
    ای جانم چه تعبیری مرسی ازت
    ممنونم زهرا جان قلب برای تو:)

    از نظر من بالغ شدن یعنی همین. پذیرش رنج، صبوری و زندگی در کنار رنج‌ها. 

    پاسخ:
    دقیقا همینه 
    و سخت‌ترین بخشش پذیرش رنجه و اینکه قبول کنی گاهی کاری از دستت ساخته نیست.

  • هیـ ‌‌‌ـچ
  • همون طوری که می‌دونی حافظ چندان با من سر سازگاری نداره اما همیشه برام این خاصیت عجیب شعر و فال حافظ، یه چیز مبهم و جذاب و البته شیرین بوده :)

    متأسفم از این‌که نمی‌تونم در حقت رفاقت کنم و موقع مشکلات کنارت باشم و کمکت کنم اما خوشحالم از این‌که خودت تونستی از پس خودت بر بیای :)

    پاسخ:
    باید باهاش صحبت کنم رفیق ما رو بیشتر تحویل بگیره چه معنی داره اصلا!
    اوهوم جذاب و شیرینه واقعا می‌دونی فقط شعره ولی گاه دل می‌دی بهش.
    تو جزو اونایی هستی که بی‌رودروایسی می‌شه باهاشون حرف زد و‌ پشیمون نشد پس نگو این حرفو. نصف شب بود نخواستم مزاحم بشم و احتمالا هم خواب بودی:)
    قربانت😍😍😍
  • گلاویژ ...
  • خوبه که با گریه سبک می‌شی. من با گریه سنگین‌تر می‌شم... هرگز نباید بذارم کار به اینجا برسه چون بعدش هر چی دست و پا بزنم بیشتر فرو می‌رم انگار...

    پاسخ:
    من از پریشب حالم خوب نیست، می‌تونم ظاهرسازی کنم و بگم آره گریه کردم و خوب شدم ولی ته‌ته ذهنم فقط یه جمله میاد میره و اون یه جمله تمام تلاشم برای خوب شدن رو خراب می‌کنه.
    گریه تسکینه و کسی که با گریه آروم نشه کارش به مراتب سخت‌تره.
    امیدوارم هیچ وقت کارت به این مرحلۀ سخت نرسه.
  • خر سیاه ترشیده
  • شب یلدا خواستم فال بگیرم

    بعد خواستم طبق رسمش بزرگ خانواده بگسره که بابام بود

    ولی باهاش حرف نمیزدم

    بقیه داشتن فال می گرفتن

    نیست می کرذن و شوهر خواهرم فال می گرفت

    دوست نداشتم

    شب تموم شد و 

    بی فال موندم 

    خخخخخخخ

    این آخرین نظرم در بیان هست

    پاسخ:
    من تا حالا نشنیدم فال شب یلدا رو حتما باید بزرگتر خانواده بگیره.
    من خودم همیشه فال حافظ می‌گرم برای خودم.


    این چه اسمیه واقعا؟ 
  • خر سیاه ترشیده
  • منم نشنیدم، فقط تو تلویزیون دیدم 

    پاسخ:
    اونجا همه چی فرمالیته است 

    هرچند که این صبوری کردن ها تظاهر باشه باز باعث میشه راحتتر و سریع تر بلند بشیم و سرپا بشیم

    وگرنه که توی خلوت که نمیشه برای خودمون نقش بازی کنیم.

    اگر گریه نبود واقعا من نمیدونم چطور اروم میشدم....

    پاسخ:
    آره صبوری حتی مصنوعی هم باشه اغلب جواب می‌ده.
    خوبه که رقیق القلبیم و راحت اشکمون در میاد:)
  • جوزفین مارچ
  • سلام نسرین :)

    این عکس واقعا مجذوب‌کننده ست، فکر می‌کنم اگر دیوار اون مدرسه، سمت چپ عکس نبود، شاید فکر می‌کردم صبح کریسمس توی یکی از خیابون‌های فرعیِ یک شهر اروپاییه.

    نسرین همیشه بالغ بودن کافی نیست، گاهی باید دست نسرینِ کوچیک رو بگیری، با هم قدم بزنید، براش بستنی بخری و باهاش برف بازی کنی تا بهت اعتماد کنه. وقتی که اعتماد کرد، گریه می‌کنه، گریه می‌کنه و حرف‌هاش رو می‌زنه. از این که چه‌قدر از آدم‌ها دلگیره و حتی چه‌قدر نسرینِ بزرگ بهش بی‌توجهی می‌کنه. ولی بعد، یکهو می‌بینی بلند بلند می‌خنده، دنبال دوست جدید می‌گرده و از بین مدادرنگی‌هاش، مداد قرمز رو پیدا می‌کنه تا برای خورشید خانم خندونش، دهن بکشه.

    نسرین من هم فکر نمی‌کنم حافظ همیشه راست می‌گه، حافظ هم شبیه ماست. وقتی که خودمون نایی نداریم و هی چپ و راست از زندگی خوردیم، اگر دوستمون بیاد و از زندگی شکایت کنه، یک لبخند زیبا می‌زنیم و توی چشم‌هاش نگاه می‌کنیم و می‌گیم «عزیزِ من، غصه نداره که! همه چیز تموم می‌شه.» چون نسرین، ما همه‌مون توی داستان‌های کودکیمون، یاد گرفتیم که «این دل غمدیده حالش به شود، دل بد مکن.» و نسرین‌های کوچک درونمون، صداشون بلندتره. اگر از داستان‌هاشون چنین چیزی یاد گرفتن، پس اون‌قدر مهربون هستن که بذارن ما هم این رو باور کنیم :)

    پاسخ:
    سلام.
    تا حالا کسی نگفته بود کوچه‌مون اینقدر حس خوب داره، حس لاکچری بودن بهم دست داد. مرسی:)
    من ساعت‌ها می‌تونم بشینم با نسرین طفلکی حرف بزنم، می‌تونم پا به پاش دیوونگی کنم.
    ولی این آدم بزرگان که چشم دیدنش رو ندارن، اونا اذیتش می‌کنن و من از پسش برنمیام، نمی‌تونم حالشو خوب کنم.

    یه جایی تو سریال دروغ‌های کوچک بزرگ، مدلین پشت تریبون دقیقا چنین جملاتی بر زبان میاره.
    می‌گه ما از اول به بچه‌ها یاد می‌دیم که همه چیز درست می‌شه، همۀ قصه‌ها آخرش شاده ولی باید یه جایی باور کنن که زندگی همیشه شیرین نیست. گاهی تلخی‌هایی داره که یه جوری توی صورتت کوبیده می‌شه و نمی‌تونی حتی بگی آخ.
    کاش واقعا حق با نسرین‌های کوچک‌مون باشه. کاش حال‌مون به بشه بدون اینکه مجبور باشیم صورت همدیگه رو خنج بندازیم.

    +برای بارهای زیادی کامنت‌هات حالم رو خوب کرده. برای بارهای زیادی خودم رو حال بدم رو، غمم رو با کلماتت شستی و بردی.
    نمی‌دونم چی بگم که حق مطلب رو ادا کنه ولی بدون که یه نفر فرسنگ‌ها دور ازت، کلی انرژی خوب و رنگی ازت می‌گیره.
    امیدوارم حال دلت همیشه رو به راه باشه. 

  • منتظر اتفاقات خوب (حورا)
  • شب یلدا که فالم رو باز کردم اونقدر قشنگ و دوست‌داشتنی و وصف حال بود که اصلا دلم نخواست به این فکر کنم که فقط یه فاله! من اون لحظه به اون دل‌خوشی نیاز داشتم حتی اگر وعده توخالی بود:)

    گاهی به همین دل‌خوشی‌های نامطمئن هم نیاز داریم برای اینکه سرپا بمونیم:)

    پاسخ:
    نود و نه درصد مواقعی که سراغ حافظ می‌رم برای همین دلخوشی لحظه‌ای بودنشه.
    یه جور مسکن شیرین برای تحمل درد.

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">