به گیرندههای خود دست نزنید
هوالمحبوب
از وقتی توی بیان خانه کرده بودم، همان قالب ساده کارم را راه انداخته بود. سادگیاش را دوست داشتم. حس آرامش و امنیت داشت و من مثل همۀ ابعاد زندگیام در مقابل تغییر ایستادگی میکردم. اما خیلی وقت بود که خورۀ قالب جدید افتاده بود به تنم. اما از شما چه پنهان که کسی را نداشتم که بدون گفتن از خودم مرا بفهمد و طبق سلیقهام قالب جدیدی طراحی کند. من آدم توضیح دادن خودم نیستم. سر جلسۀ یک ساعتۀ رواندرمانی، جان میکنم تا توضیح بدهم چه مرگم است. آدمهای کمی درونم را میشناسند و شاید تعدادشان به انگشتهای یک دست هم نرسد.
از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان. من چند ماهی است مادر شدهام. مادر سه تا دختر که یکی از یکی دلبرتر و فرهیختهتر و نازنینترند. یکی از موهبتهای بلاگری، همین حلقههای دوستی است که به آدم هدیه میشود و آدم نمیداند این همه آدم خوب پاداش کدام کارش است؟!
القصه که قالب جدید هنر دست نورا خانوم، دختر کوچیکۀ من است. نورا را چند ماه بیشتر نیست که شناختهام، اما انگار عمق این آشنایی خیلی خیلی بیشتر از چند ماه است. هیچ چیز این قالب را من دیکته نکردهام، اما تکتک جزئیاتش همانی است که میخواستم. حتی عکس پروفایلی که آن بالا خودنمایی میکند انگار خود منم در دنیای آزاد. من که شیفتۀ کوه و کتابم. این پست را بداهه و بیهوا شروع کردم. نوشتم که تهش بگویم تربچه نقلی، ممنونم که در این دنیای دیوانه حواست به من بود و چیزی را برایم ساختی که اینقدر دوستداشتنی است.
آخی ^_^ چه جذاب شده اینجا ^_^ دست هنرمندانهٔ نورا خانم هم درد نکنه :)
مبارکت باشه رفیق :)