گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

سلام،

دوشنبه, ۲۳ فروردين ۱۴۰۰، ۰۵:۱۰ ب.ظ
هوالمحبوب
راستش را بخواهی از اینکه اینجا را نمی‌خوانی خوشحالم. حالا راحت‌تر می‌توام حرف بزنم. تابستان سال نود و هشت بود که داشتی برای آزمون نظام مهندسی می‌خواندی، انگیزه نداشتی و می‌گفتی ساعت مطالعه‌ات کم است. گفتم من هم آزمون استخدامی ثبت‌نام کرده‌ام و این طور شد که قرار گذاشتیم با هم بخوانیم. قرار بود روزی پنج ساعت مطالعه مفید داشته باشیم. لا به لای درس خواندن‌ها گاه گپ می‌زدیم. هنوز زیبا بودی و هنوز خواستنی. اواسط مهر بود که ماجرای شکایت و دادگاه پیش آمد و من از صرافت درس خواندن افتادم. بعد از فیصله یافتن ماجرا، خواهرم تشر زد که برگرد سر درس و مشقت. این شد که دوباره سر به راه شدم. آزمون تو زودتر بود به گمانم. خاطرۀ محوی از آن سال دارم. سی آبان درست روز تولد ایلیا رفته بودم سر جلسه و به نظر خودم خیلی خوب از پس همه چیز برآمده بودم. پست شاد و شنگی هم اینجا نوشته‌ام که هنوز هست. نتایج که آمد تو قبول شده بودی و من مردود. فکر می‌کردم، دلداری‌ام دهی، از آن دلداری‌هایی که هر آدمی توی آن شرایط نیازش دارد. دلم می‌خواست کسی باشد که لوسم کند، هر چند بلدش نبودم. اما تو خیلی خشک و جدی گفتی خب لابد بقیه بیشتر از تو زحمت کشیده بودند، قبول کن آن طور که ادعایش را داری هم درس نخوانده بودی. کلمات و جملات دقیقت یادم نیست اما همین‌ها را گفته بودی دیگر مگرنه؟
امسال چهارمین سالی بود که آزمون می‌دادم، توی دو تای اولی سیاهی لشکر بودم. درس نمی‌خواندم و توقع معجزه داشتم. امسال که آموزش مجازی شبیه غول بی‌شاخ و دم چسبیده بود بیخ گلویم، لای کتابی را هم باز نکردم. تست‌هایی که خریده بودم آنقدر ثقیل بود که هر چه می‌خواندم نمی‌فهمیدم. دو درس از معارف سال یازدهم را خواندم و عطای خواندن را به لقایش بخشیدم. فکر می‌کردم پارتی بازی و شانس حرف اول را می‌زند. آزمون به نسبت سال قبل راحت‌تر بود. شاید هم من استرسی بابت قبولی نداشتم و این طور به نظرم می‌رسید. 
نون جان می‌گفت وسط کرونا نرو سر جلسه، تو که درس هم نخوانده‌ای. مریم می‌گفت نه حتما باید بروی، کارت جلسه را هم خودش پرینت گرفته بود و داده بود دست مامان تا برایم بیاورد. آن روز که لادن توی کانالش نوشت مرحلۀ اول را قبول شده تازه فهمیدم که نتایج را اعلام کرده‌اند. آنقدر از دیدن آن تیک سبز خوشحال شدم، آنقدر جیغ کشیدم که ایلیا از ترس گریه‌اش گرفت. تا شب هم با من حرف نزد. آنقدر جیغ زدم و گریه کردم که یادم نمی‌اید برای چیز دیگری توی زندگی‌ام این طور خوشحالی کرده باشم. نتایج ارشد را هم که نصف شب زده بودند جیغ کشیده بودم اما گریه نه. من سال‌ها بود که آن طور خوشحال نبودم. یعنی راستش را بخواهی بعد از دانشگاه دیگر شاد نبودم. توی این سه ماه پراسترس‌ترین روزهای زندگی‌ام را گذراندم. هیچ کس جز خودم و خانواده‌ام نفهمید که چه بر من گذشت. خانواده که می‌گویم یک چیزی فراتر از باورت، چیزی فراتر از انتظارات تو و من، آنقدر خوب بودند که حالا هم کم مانده گریه‌ام بگیرد. 
امروز دوباره تیک سبز قبول نهایی را دیدم. جیغ نزدم، گریه نکردم و زنگ زدم به مریم. مامان گریه کرد. پیام گذاشتم توی گروه و دخترها حسابی بالا و پایین پریدند.
خوشحالم؟ راستش نمی‌دانم. مدتی است بدنم سر شده است. یادم رفته آن خوشحالی آنی چطور توی وجودم رعشه انداخت. انگار هنوز باور نکرده‌ام حمالی‌هایم تمام شده. باور نمی‌کنم چهار ماه بیکاری و بی‌پولی و قطعی بیمه تمام شده. حالا من می‌توانم سرم را بالا بگیرم و بگویم من یک معلمم. بله یک معلم رسمی. هفت سال طول کشید تا به این نقطه برسم. هفت سال خون دل خوردم تا بالاخره شد. چرا برای تو این‌ها را تعریف می‌کنم؟ نمی‌دانم شاید هنوز یاد حرف‌هایت باشم که آن روز مردودی غمم را بیشتر کرد. 
  • ۰۰/۰۱/۲۳
  • نسرین

من و دوست داشتنی هایم

نظرات  (۳۴)

چه عالی:)

تبریک میگم:)))

پاسخ:
ممنونم مشکات جان:)

نسرین جانم :)

این روزها که انگار خوشی ها قطره چکانی طور به ادم میرسه، خوندن این پست مثل سرکشیدن یک لیوان شربت آبلیمو وسط ظل گرما دلچسب بود!

تبریک میگم عزیزدلم :*

خیلی خیلی خوشحال شدم برات....

پاسخ:
خاکستری عزیزم:)

مرسی مرسی

همیشه خوش انرژی و رفیق

آرزو می‌کنم خبر قبولیت و موفقیت‌هات به زودی به گوشم برسه و برات خوشحالی کنم حسابی:)

ماچ‌های فراوان بر تو:)

به به مبارک باشه. چه خبر قشنگی. مرسی از مریم. تو شادیاشون جبران کنیم.

پاسخ:
مرسی امیلی عزیز
اسمت خیلی جذابه و کلی حس خوب بهم می‌ده:)

وای جانم :) خیلی مبارکه :*

پاسخ:
ممنونم پریسا جانم:)

مبارک باشه :))))))))))))))))

 

+ گویا قید معلم شدن هم باید بزنم /:

پاسخ:
مرسی زری جان.

چرا؟
  • فاطمه ‌‌‌‌
  • خیلی مبارک باشه نسرین جان! خوشحال شدم واقعا😍😍

    پاسخ:
    ممنونم خانوم دکتر عزیز:))

    ای جاااان دلممم.

    واقعا تو اون لحظه‌ی قبول نشدن بدترین چیز سرزنش شدن توسط بقیه‌ست به هر نحوی حالا...اون لحظه دقیقا باید لوس کنن آدمو و حتی نازش رو بکشن...

     

    عمیقا بهت تبریک می‌گم نسرین، تو لایق‌ترین آدم واسه این‌کار بودی و خوش‌حالم  منتهای تمام ترس‌های این سه ماه‌ات ختم به این اتفاق قشنگ شد...

    ذوق😍

     

    پاسخ:
    دقیقا:)
    من پوستم کلفته لیالی پوستم کلفته و هر چقدر بارم کنن از رو نمیرم و کار خودمو می‌کنم تهش.
    پوستم کلفته و زود فراموش می‌کنم و بر می‌گردم سر زندگی:)

    از ته دلم آرزو می‌کنم سال بعد این خبر رو توی وبلاگ تو بخونم چون می‌دونم چه معلم بی‌نظیری خواهی شد با اون لحن دلنشینت شیرین ترین بالوز جهان:)

    جز همونایی که خودت می‌دونی، فقط می‌تونم بزنم روی شونه‌ات و بگم: کارِت خیلی درسته ;)

    پاسخ:
    دمتم گرم حاجی:)
  • فاطمه ‌‌‌‌
  • سوء تفاهم شده، اونی که دکتر شده من نبودم😅

    پاسخ:
    چرا با احساسات من بازی می‌کنی؟ من کلی پزتو دادم:))
    کی بود پس؟

    تبریک می‌گم :)

     

     نمی‌دونم چرا بیشتر غم این پست رو دریافت کردم نه شادی‌اش رو...

    پاسخ:
    ممنونم سین دال عزیز.


    فکر می‌کنم درست‌ترین حس ممکن رو دریافت کردی.
    می‌دونی گاهی به بعضی از شاگردام می‌گم تو خیلی می‌فهمی و این خوشحالم می‌کنه.
    با اینکه خیلی نمی‌شناسمت ولی این حس در من هر روز قوی‌تر می‌شه دربارۀ تو، که تو هم که خیلی می‌فهمی.

    مبارک باشه. خیلی خوشحال شدم واستون. انشاءالله این شادی مقدمه شادیهای بیشتر باشه:))

    پاسخ:
    ممنونم هستی عزیز. امیدوارم همیشه شاد باشید:)

    خیلی خیلی خیلی تبریک میگم😍😍😍

    پاسخ:
    ممنونم بهار جانم

    چشمات جذاب میبینه *_*

    + چرا هیچکی نگفت شیرینی بده؟:))) یعنی فقط به ذهن من رسید؟

    پاسخ:
    :)

    احتمالا تو کانالم نیستی، اونجا شیرینی دادیم تموم شد رفت:)
    جاموندی تو :))

    ما شیرینی می خوایم یالّا 🎉

    کارت به کارت‌ش کن یالّا 🎉

     

    مستخدم شدی؟😄🏅🥇

    دخترم قبولیتو تبریک میگم چون به راستی شایستگیش را داشتی 🤩🎊🎊🎉🎉






    + اینجاش هم برای جناب سین دال

    راستش ما هم فهمیدیم و برای همینم تا آخر پست در خوف و رجا بودیم این حسش را ول کن، نسرین الآن کوپ کرده نمی فهمه :) 

    پاسخ:
    شیرینی رو دیروز تو کانال دادیم دیر رسیدی:))

    قربونت، کلی ذوق کردم از اون ویس پر احساست واقعا ممنونم ازت



    خوشحالم برات. این حقت بود و خوشحالم که بهش رسیدی.

    مبارکه :)

    پاسخ:
    ممنونم نسرین عزیزم:)

    سلام :) خیلی تبریک میگم مبارک باشه به سلامتی :))

    پاسخ:
    سلام
    ممنونم سلامت باشید:)

    خیلی خیلی تبریک میگم 

    امیدوارم باز هم خبرهای خوش بشنوید 

    پاسخ:
    مرسی مرسی
    ایشالله خبرهای خوب از اقصی‌نقاط ایران:)

    سلام

    بسیار تبریک میگم. خبر خوبی بود. امیدوارم موفق باشی که حتما هم همینطوره. 🌹

    پاسخ:
    سلام.
    سپاس

    عالیه!

    خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم ^-------^

    پاسخ:
    ممنونم آیدای عزیزم
  • فاطمه ‌‌‌‌
  • دقت می‌کردی اول قضیه نوشته بودم «یه نفر دیگه دفاع داره من استرس دارم»😅

    مامانم بودن :)

    ولی اینکه پزم رو دادی بهم انگیزه داد تا دکترا برم🥺

    پاسخ:
    اووه چه مامام فرهیخته‌ای. دمشون گرم.
    نه متوجه اون پیام قبلی نشده بودم.
    پس چی که باید بری ما خانوم دکتر می‌خواییم باز:)

    نمی‌دونی یه جوری خبر قبولیت رو با ذوق برای مامانم تعریف کردم که برای یه لحظه حس کردم غم قبول نشدن من توی قلبش آروم شد. مبارکت باشه عزیزم. همیشه شاد باشی نسرین عزیز.

    پاسخ:
    ای جانم
    خدا حفظشون کنه لادن عزیزم
    به زودی خبرای خوب از خودت بدی و از برق چشم مادرت برامون بنویسی ایشالله

    سلام :)

    خوشحالم اولین پستی که از شما خوندم، پست رسیدن بود :)

    کلی مبارکتون باشه:*

     

    راستی حس خیلی خوبیه وبلاگ یه معلم رو بخونی :) 

    پاسخ:
    سلام.
    خوش قدم باشی فاطیما جان:)

    ممنونم امیدوارم که این حس مستدام باشه:)

    یادم میمونه که شب دوشنبه خوشمزه ما رو ساختی و از قبولی تو بعنوان تکمیل کننده حال خوبمون یاد کردیم. همیشه خوش‌خبر باشی، الهی که همیشه از ته دل شاد باشی. نسرین بی‌تعارف، بدون تملق و ریا تو لایق معلم بودنی، معلمی فراتر از یک شغله منی که با نون معلمی بزرگ شدم مطمئن باش قشنگ میدونه معلمی چیه و چقدر خوشحالم که تو یک معلم واقعی هستی، خوشحالم برا بچه‌هایی که تو معلمشونی. :*

    پاسخ:
    مرسی پری عزیزم که همیشه خوش انرژی و بی‌تکلیف رفیق بودی.
    امیدوارم به زودی خبرای خوبی از خودت بشنویم و شادی‌مون تکمیل بشه.
    اون نون معلمی از حلال‌ترین نون‌هاست برای همین تو اینقدر خوب از آب و گل در اومدی:)
    مرسی مرسی
    امیدوارم واقعا لایق تعریفات باشم.

    خیلی خیلی تبریک عرض می‌‌کنم.موفق و موید باشید.

    پاسخ:
    خیلی خیلی مرسی سما جان)

    جدا از اون حس ناراحتی که تو پست هست، مجدد تبریک میگم و امیدوارم که زین پس شاهد موفقیت های خیلی جذاب و باحال از شما باشیم :)))

    پاسخ:
    غم و شادی دو روی یک سکه‌ان. امیدوارم خبرای خوب از خودت بشویم عزیز مو قشنگ من:)

    تو دختر قوی‌ای هستی و موفقیت بهت میاد. این نه تعارفه و نه هندونه زیر بغل گذاشتن. راستش من نه روز آزمون و نه روز مصاحبه و نه روزهای بعدش خیلی دل و جرأت اینو نداشتم بیام ازت بپرسم چیکار کردی. حتی روز اعلام نتایج هم نمی‌خواستم ازت بپرسم چون می‌دونستم توی کانالت پیامی در موردش می‌ذاری. اما نمی‌خواستم بپرسم چون نمی‌دونستم اگر با غم بگی که آزمون بد بود، مصاحبه رضایت‌بخش نبود و در نتیجه قبول نشدم چه حرفی می‌تونم بزنم که غم اون لحظه رو کم کنم. به نظرم حرفی که آدم‌ها توی شرایط سخت بهت می‌زنن خیلی مهمتره تا چیزی که توی شادی می‌گن. توی شادی همه خوشحالن. همه حرفای قشنگ می‌زنن. توی غم و غصه‌ست که باید مواظب حرفامون باشیم. نمی‌شه با حرفای سطحی و الکی خودمون سبک کنیم و بیخیال این باشیم که چه تاثیری روی طرف مقابل می‌ذاریم.

    از این‌ها گذشته خیلی خوشحالم که قبول شدی خانم معلم رسمی. 1400ت قشنگ و قشنگ‌تر باشه برات الهی. :*

    پاسخ:
    وقتی تویی که یه زمانی الگوی قوی بودن و موفق بودن بودی برای من، اینا رو بهم می‌گی قند تو دلم آب میشه ثریا.
    واقعیتش شب قبل به بچه‌ها گفته بودم اگه بعد از اعلام نتایج خبری ازم نشد چند روزی پی‌ام نگردن.
    فکر می‌کردم یه بحران اساسی در پیش دارم.
    مرسی که حواست هست همه جوره.

    ماچ به کله‌ات ثریای عزیزم.

    از خوندن این پستت خیلی خوشحال شدم نسرین جان. مبارکت باشه عزیزم. البته که تو همیشه معلم بودی و معلم درجه یکی بودی ولی این عقب ماندگی سیستمه که تازه داره درهاشو به روت به شکل رسمی باز میکنه.

    البته بگم که منم امسال دارم میرم سراغ معلمی با همون عشق به تدریس و لذت ناب یادگیری :)

    ما سرخوشان دل از دست داده ایم واقعا :)

    پاسخ:
    اینکه بالاخره تونستم یه جایی برای خودم توی همین سیستم فرسوده باز کنم باز جای خوشحالی داره.
    هر چند بار هم حال معلما خوب نیست ولی باز خدا رو شکر که از آوارگی در اومدیم:)
    عه مبارکا باشه
    چه خوب
    کمک خواستی حتما بهم بگو در این رابطه.
    موفق باشی عزیرم.

    تبریکات صمیمانه‌ی بنده رو هم بپذیرید.

    پاسخ:
    سپاسگزارم.

    وای که با تک تک سلول هام برات خوشحالم 

    که رسیدی 

    نمی دونی چقدر خوشحالم 

    که تو واقعا معلمی ..که امنیت شغلی و اونچه دوست داشتی را داری 

    رسیدن لذت بخش ترین چیز دنیا است . دختر تو مایه افتخاری 

    پاسخ:
    با تک‌تک سلول‌هام ازت ممنونم خانم دکتر قشنگم:)

    مرسی، امیدوارم به زودی خبرهای خوب و خوشحال کننده از خودت بهمون بدی عزیزم.

    سلام خانوم معلم رسمی  :)

    تبریک میگم بهتون

    امیدوارم این اتفاقِ خوب و مبارک شروعِ اتفاق های خیلی بهتری باشه براتون  :)

     

     

    پاسخ:
    سلام ایه جان. تو اولین کسی هستی که منو با این عنوان خطاب کردی:))

    آه مرسی از این دعای خوبت
    منم برای خودت همین دعا رو  دارم گل دختر

    مبارک باشه 😍😍😍 

    هرچند دلت خیلی گرفته بود انگار 

    ولی خوب بالاخره اینجایی که هستی یه نقطه‌ی خیلی خوبه :)

    پاسخ:
    ممنونم یاسی جان.
    می‌دونی انگار عادت به خوشی ندارم و ته دلم همیشه شور نشدن رو می‌زنه.
    شور اتفاق‌های بد.
    باورت می‌شه هنوزم نتونستم هضمش کنم؟

    هوراااااااااااااااا!!

    هورااااا!

    مبارکه و مبارکه مبارکه.

    پاسخ:
    مرسییییییییییییی:)

    سلام و درود نسرین خانوم عزیز 

     

    با اینکه قشر معلمان در سرزمین ما از مهجورترین قشرهاست و قدرش رو نه حکومت میدونه و نه اکثر مردم ولی خیلی خوشحال شدم از این خبر ! 

    هم برای خانوم معلم مهربونم و هم برای بچه‌هایی ک قرار هست باهات پایه‌های تجصیلی و تکاملی‌شون رو  پایه‌ریزی کنن !

    نیازی نیست ک بگم چ راه سخت و روان خراشی در پی داری ! 

    اما مطمئنم ک میتونی از اون معلم‌ها باشی ک هیچوقت از خاطر شاگردهات فراموش نشی ! 

     

    صمیمانه بهت تبریک میگم قیز !

     

    آرامش و سلامتی از پروردگار مهربون برات مسئلت دارم !

    پاسخ:
    سلام.

    دیگه ببینید که ما معلمای غیر رسمی تو چه تنگنایی بودیم که شنیدن این خبر برامون شادی‌آوره:)
    واقعیتش همین که امنیت شغلی داشته باشم و بدونم که همۀ 12 ماه سال بیمه و حقوق مشخصی دارم برام خوبه.
    قانعم به همین اندک:))

    مرسی شما لطف دارین بهم.
    هفت ساله تو همین راه سختم و تقریبا به چم و خم کار واردم.
    برای خودتون و همسر محترمتون شادی و سلامتی آرزو می‌کگنم. زنده باشید و برقرار

    ببین این پستت رو تا سر اون جایی که تیک سبز رو دیدی و جیغ زدی خونده بودم و کاری پیش اومده بود و رفته بودم.
    ولی یادمه خوشحال شدم خیلی خیلی خوشحال شدم.

    الان اومدم تبریک بگم.

    پاسخ:
    مرسی دکتر هوپ جان:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">