گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

ایکینجی اوباشدان(*)

پنجشنبه, ۲۶ فروردين ۱۴۰۰، ۰۵:۳۱ ق.ظ

هوالمحبوب 

دلم سال‌هایی را می‌خواهد که از جان و دل عاشقت بودم. سال‌هایی که سقف آسمان اینقدر دور و دست نیافتنی نبود. دلتنگم و ابن دلتنگی درمانی ندارد. کاش می‌توانستم بغلت کنم، سخت محتاج نوازشم. بی‌پناه و یله رها شده در این آشفته بازار. می‌دانی بنده‌هایت گاه به گاه آغوش‌درمانی لازم دارند، که حس امنیت کنند، که دوست داشته شوند و من سخت دورم از درمان. توی این شب‌ها و روزها دارم دنبال تو می‌گردم. کوچه به کوچه و خانه به خانه. ماه‌هاست که گمت کرده‌ام. کاش خودت را نشانم ندهی، دستت را بر سرم بکشی و دوباره قبولم کنی با تمام زخم‌هایم. نگویی کجای راه را اشتباه رفته‌ام، ملامتم نکنی، تنبیهم نکنی فقط ببخشی و سخت در آغوش بگیری‌ام. بنده‌هایت این روزها حال خوشی ندارند محبوب من. از زنده بودن پشیمانند، از بودن پشیمانند. باش تا لذت زندگی را بچشانی‌ام. بگذار این سایه شوم بد ترکیب از زندگی کم شود. 



*دومین سحر

  • ۰۰/۰۱/۲۶
  • نسرین

من و خدا

نظرات  (۵)

خدایا لذت هم ندادی، ندادی! فقط از رنج‌هامون بکاه...

پاسخ:
امیدوارم واقعا:(

ایکینجی یا ایکیمجی؟؟:|

ما اشتباه تلفظ میکنیم یا شما؟😅

طاعاتتتون قبول🤗❤

پاسخ:
صورت گفتاری‌اش همون ایکی‌مینجی هست ولی چون پست پارسال با همین اسم ثبت شده باید تغییر بدم برای امسال:)
صورت نوشتاری‌اش ایکینجی هست.

سلام و درود نسرین خانوم عزیز 

 

اولن ک محبت کن و تیتر رو ترجمه کن لطفن !

 

دویومن انشااله ک لطف و مرحمت‌اش شامل حالت (حالمون) باشه !

 

آرامش و سلامتی برات آرزومندم 

پاسخ:
سلام از ماست

ترجمه شد

الهی آمین.

هرچی خوبی و خیره نصیب‌تون.

شما خیلی خوب می‌نویسید  و توصیفات‌تون بی‌نظیره.

پاسخ:
شما خیلی خوب تعریف می‌کنی سما جان:)

بنده‌هایت این روزها حال خوشی ندارند...

پاسخ:
متاسفانه:(

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">