گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

اوچومونجی اوباشدان(*)

جمعه, ۲۷ فروردين ۱۴۰۰، ۰۶:۵۰ ق.ظ

هوالمحبوب 

دلم می‌خواهد این روزها و شب‌ها بیشتر دعا کنم. برای کسانی که دل از دست داده‌اند، برای چشم‌هایی که منتظرند، برای لب‌هایی که مهر سکوت خورده‌اند. برای تمام کسانی که دلتنگند و بیچاره. برای تمام کسانی که دست‌شان از بام آرزو کوتاه است. دلم می‌خواهد امید ارزان بود محبوب من. دلم می‌خواست عشق ارزان بود، وفاداری ارزان بود و من جهان را سیراب می‌کردم از امید، از عشق، از وفاداری. دوست داشتن را خودت در نهادمان نهادی و بیچاره‌مان کردی تا دنبال چاره باشیم همه عمر. بگذار اشک‌ها راه خودشان را پیدا کنند و سیر سیر بگرییم، بلکه راه نجات را یافتیم. بگذار عشق هنوز زنده باشد، بگذار امید هنوز تصویر روشنی از آینده باشد، بگذار همچنان به تو که فکر می‌کنیم لبخند شویم. 


*عنوان: سومین سحر

  • ۰۰/۰۱/۲۷
  • نسرین

من و خدا

نظرات  (۴)

بعضی چیزا گرون بودنشون بهتره اونوقته که ارزش واقعیش معلوم میشه

پاسخ:
اونقدر گرونه که ما توان پرداختش رو نداریم. 

جز آه و اشک، چیز قابل عرضه‌ای ندارم... :(

پاسخ:
حالت به شود، دل بد مکن.

چقدر به این دعاها نیاز داریم و چقدر اجابت دور از دسترس به نظر میاد.

پاسخ:
معجزه از دستای خدا دور نیست.

میشه من رو ویژه تر دعا کنید؟ :.)

پاسخ:
ای جان
بله چرا نشه شکیبا جان

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">