گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

پا پس نکشیدن

چهارشنبه, ۸ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۱۲:۴۲ ق.ظ

هوالمحبوب


دیگر مهم نیست که کسی اینجا را نمی‌خواند، مهم نیست که بازدید پست‌ها آمار فاجعه باری دارند، مهم نیست چون دیگر برای این چیزها قرار نیست غصه بخورم. حتی اگر پایان عمر وبلاگ‌نویسی باشد، تا جایی که بتوانم از نوشتن دست نخواهم کشید چون اینجا مرا به زندگی‌ای که دوستش دارم پیوند می‌دهد. امروز نسرین بهتری بودم، دو ساعت بی‌وقفه پیاده‌روی و عکاسی، حسابی سرحالم آورده. دارم قبل از اینکه مهیای زنگ زدن به درمانگرم شوم، خودم را از پیله بیرون می‌کشم. قرار است تمام حرف‌هایی که جلسات قبل زده است را مرور کنم، باید دست خودم را بگیرم و از باتلاق بیرون بکشم. خودم را و این تن نحیف را که حاضر به پذیرش شکست و فروپاشی نیست دوست دارم. امروز حس می‌کردم پاهایم قوت بیشتری دارند. منتظر هیچ دست معجزه‌گری هم نیستم. این روزها کمتر به تقویم سر میزنم. راستش نگاه کردن به تاریخ‌های علامت‌زده‌ای که سال‌های گذشته ذوق‌شان را داشتم، حالا عذابم می‌دهد. امسال متفاوت از سال‌های گذشته اردیبهشت را سپری می‌کنم به امید روزهای بهتر، پرشکوه‌تر، رهاتر و پر لبخندتر.

  • ۰۰/۰۲/۰۸
  • نسرین

از رنجی که می‌کشم

نظرات  (۵)

راحت باشین :)))))))))

 

دیگر مهم نیست که کسی اینجا را نمی‌خواند

میدونم در مقابل سال هایی که وبلاگ نویسی تو اوج بود این آمار بازدید مسخره اس...

 

ولی بی انصاف نباشین ما هنوز هستیم : دی

پاسخ:
راحتم:)

بی‌انصاف نیستم ولی خب آمارها دارن می‌گن که خونده نمی‌شم. به جز تو و چند نفر محدود، واقعا کسی نمی‌خونه اینجا رو.
البته تاثیر ماه رمضونم هست. ماه رمضونا وبلاگ کم‌رونقه.

کم شدن بازدیدا و کامنتا بخاطر ماه رمضونه. 

+خوشحالم که امروزتو دوست داشتی و امیدوارم این قدمایی که داری برمیداری کم کم اونقدری بزرگ بشن که اوضاع دقیقا همون چیزی باشه که میخوای

پاسخ:
ماه رمضون تاثیر داره، هر روز نوشتن هم همین‌طور.
ولی بازم دوستان کم‌لطف شدن:)
ممنونم امیلی جان، امیدوارم از پسش بر بیایم و دوباره سقوط نکنم.

می‌خونمت هنوز و هر روز ولی خودم حس و حال نوشتن ندارم

خوبه که پا پس نمی‌کشی و می‌نویسی همچنان :)

پاسخ:
امیدوارم به زودی حس نوشتنت برگرده. دیدن ستارۀ روشنت یه نور امیده باری خیلی‌ها.

ما هنوزم می‌خونیم اینجا رو. شاید نرسیم هر روز سر بزنیم اما هنوز فراموش نکردیم این صفحه‌ی عزیز رو. یکی از دل‌‌خوشی‌های ماه رمضونم مناجاتیه که هر شب می‌ذاری. یکی دو روز که اول توی کانالت دیدمشون می‌خواستم بیام گله‌گذاری که مگه این مناجات سنجاق به وبلاگت نبود؟ بعد اومدم و دیدم اینجا هم می‌ذاری خشنود شدم:) می‌دونم که کم‌مهر و خاموش شدیم بعضی‌هامون. این روزا همه سرشلوغیم و وقت نداریم مثلا خودم هنوز نرسیدم کامنت‌های وبلاگم رو جواب بدم. اما اینجا مثل خونه مادری می‌مونه. هر چقدر هم نباشیم تهش برمی‌گردیم بهش و می‌شینیم تو حیاطش، زیر درخت‌‌هاش، چایی و پولکی می‌خوریم:) حتی اگه ماه رمضون باشه و وبلاگ‌ها کم‌رونق...

پاسخ:
باعث خوشحالیه:)
اینکه تو سر نزنی برام قابل قبوله، میبینم چقدر برای تک‌تک لحظاتت برنامه داری و کیف می‌کنم از این سبک مطالعه‌ات. از ته دل امیدوارم امسال به دلخواهت برسی.
از شب نهم دیگه تو کانال نذاشتم‌شون:)
ای جان ای جان:)
مرسی دختر بزرگه، شماها هم برای من مثل اعضای یه خانواده‌این که نور خونه‌ام رو از حضور شماها دارم. با وجود شماها باغچه خونه‌مون سرسبزتره اصلا.

کلاً خیلی چیزا دیگه مهم نیستن...

پاسخ:
متاسفانه.

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">