گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

گران است آقا بیش از حد گران است

جمعه, ۱۲ شهریور ۱۴۰۰، ۰۵:۰۳ ب.ظ

هوالمحبوب


به گوشی طفلکی‌ام چند روزیست که التماس می‌کنم خراب نشود. باتری‌اش را شهریور پارسال تعویض کردم و حالا چند روزیست دوباره در حال باد کردن است. التماسش می‌کنم، قربان صدقه‌اش می‌روم. اگر آموزش مجازی باشد، عصای دستم است و اگر خراب شود نمی‌دانم چه گلی باید به سر بگیرم. سیستم خانه سیزده سال است که دارد کار می‌کند، از خواهر بزرگتر به من رسیده و مانیتورش را چند سال قبل به باد دادم و حالا با مانیتور برادرم امورات می‌گذرانم. هر وقت به پت پت می‌افتد قربان صدقه‌اش می‌روم! مودم وای‌فای خانه را از دامادمان دارم و تا این لحظه که قریب دو سال می‌گذرد، پولی بابتش نگرفته. چند روز پیش که چراغ‌هایش یک در میان روشن می‌شد، مشغول التماس کردن به او بودم که جان هر که دوست دارد، دست از خراب شدن بردارد. این روال را دربارۀ اعضای بدنم هم دارم. دندان‌هایم، که یکی در میان درد می‌گیرند، موهایم که زود به زود چرب می‌شوند، صورتم که جوش می‌زند، چشم‌هایم که درد می‌گیرند! 
آخرین حقوق ثابتم را 25 اردبهشت گرفته‌ام. بعدی را اگر قسمت شود و از کرونا نمیرم، قرار است آخر آذر بگیرم! این وسط البته بیکار ننشسته‌ام و چشمم به جیب کسی نبوده. با محتوا نویسی امورات می‌گذرانم. 
می‌دانید، روزگار سختی است. جوانیم و خواسته‌هایمان زیاد است، زندگی از وقتی یادم می‌آید برایمان سخت بوده و هرگز جوری نگذشته که خیال‌مان حداقل از چند ماه آینده راحت باشد. ما همیشه گنجشک روزی بوده‌ایم. نه سفرهای لاکچری رفته‌ایم، نه لباس‌های مارکدار پوشیده‌ایم، نه تجهیزات و لوازم‌مان فلان برند مطرح بوده، نه هر روزمان را در رستوران و کافه‌های بالاشهر سر کرده‌ایم. از وقتی یادم می‌آید قانع بودم. قانع به کمترین میزان از چیزی که باید. دانشجو که بودم کرایۀ قطار رفت و برگشت به دانشگاه 200 تومان بود و من روزی 500 تومان پول تو جیبی داشتم. تا وقتی لیسانس بگیرم یادم نمی‌آید با دوستانم بیرون رفته باشم رستوران یا کافه‌. ندار نبودیم ولی به شدت قانع بارمان آورده بودند. آنقدر که قدر تک‌تک داشته‌هایمان را به غایت می‌دانستیم.
از همان اول، پول خواستن برایم مصیبت بود. دلم می‌خواست بمیرم ولی درخواستم را مطرح نکنم. از همان بچگی دنبال راهی بودم که پول در بیاورم. از بسته‌بندی کردن گاز استریل توی خانه تا قرآن خواندن برای اموات عمه‌هایم گرفته تا معرفی کتاب نوشتن برای سازمان فرهنگی هنری شهرداری و ....
حالا که بزرگ شده‌ام و به سنی رسیده‌ام که باید تکلیف زندگی‌ام روشن باشد، بلاتکلیف‌تر از همیشه‌ام. مستقل شدن را دوست دارم ولی وقتی به هزینه‌های سرسام‌آورش فکر می‌کنم قیدش را می‌زنم. دلم می‌خواهد گوشی‌ جدیدی بخرم و وقتی قیمت‌ها را بالا و پایین می‌کنم متوجه می‌شوم که حداقل چند ماه باید برایش صبر کنم. برای سفر رفتن، تفریح کردن، برای هر قدمی که باید بردارم، پول لازم است و این روزها همه چیز به طرز عجیبی گران است. گران و غیر قابل باور!

دیروز وقتی داشتم موارد سالاد ماکارونی را می‌خریدم، یک بسته قارچ از یخچال فروشگاه برداشتم و توی سبد گذاشتم، امروز که داشتم قارچ‌ها را می‌شستم به این فکر می‌کردم که چرا هشت تا قارچ باید بشود 18500؟

چرا قارچ کیلویی پنچاه تومان است و هویج کیلویی سی تومان؟ ما در کدام زمان و مکان داریم زندگی می‌کنیم که راه رسیدن به حداقل‌های یک زندگی هر روز بیش از قبل، سخت‌تر و جانکاه‌تر می‌شود؟

  • ۰۰/۰۶/۱۲
  • نسرین

از رنجی که می‌کشم

نظرات  (۱۴)

  • ‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد
  • سلام نسرین خانوم...

     

    اینکه همیشه روی پای خودتون وایسادین، تحسین برانگیزه. 👌👏

    امیدوارم خدا به حق امروز به روزی تون برکت بده و تنتون همیشه سلامت. 🍃

    پاسخ:
    سلام
    خوش اومدین به زمزمه‌های من:)

    ممنونم لطف دارین.
    ان‌شا‌ءالله خدا به روزی هممون برکت بده.
    مرسی از انرژی خوبتون.

    منم دارم التماس گوشیمو میکنم باطریش نپوکه =)

    نمیدونم چرا هرچی باطری عوض میکنم بازم باد میکنه /=

    پاسخ:
    طفلک گوشی‌هامون، طفلک ماها:(
  • ‌‌‌ ‌‌‌تیرزاد
  • ممنونم... زمزمه هاتون قشنگه :) خیلی خوب و روون و جذاب می نویسین... هر قدر هم طولانی ولی آدم دلش می خواد تا ته ش رو بخونه :))

     

    خواهش می شود :)

     

    🙏🌹

     

    دو طرفه ست🙏

     

    پاسخ:
    اوووه بسیار بسیار باعث خوشحالی منه:))

    مرسی
  • دُردانه ‌‌
  • چند ماهه خریدای خونه رو من بر عهده گرفتم که اینترنتی بگیرم و دیگه قیمت همه چی دستمه. اینترنتی بگیری یه کم تخفیف داره.

    دیروز منم قارچ و پنیر و سس و یه کم خرت و پرت برای لازانیا گرفتم و خدا تومن شد. البته قارچو از تره‌بار بگیری ارزون‌تر درمیاد تا فروشگاه.

    پاسخ:
    ما اغلب فله می‌خریم و خرید اینترنتی جوابگو نیست. نهایتا وسایل کوچیک رو بتونیم از فروشگاه‌های آنلاین بخریم. 
    قارچ از تره‌بار پرسیدم گفت پنجاه تومن.
    بعدم چون من خرید اینترنتی می‌کنم بعدا بهم نقدی پس می‌دن دوباره کاری می‌شه برام:))

    قیمت همه چیز سر به فلک کشیده 

    من دوست ندارم برم سوپری چون واقعا استرس میگیرم میترسم اقلامی که برداشتم و بردم حساب کنم از تصورم خیلی بیشتر بشه.

    ولی خیلی دور نبود زمانی که برای تنوع و تفریح میرفتم سوپری خرید :/

    پاسخ:
    هر بار تن و بدنم می‌لرزه. باور کنید وسایل یه سالاد ماکارونی ناقابل شد 110 تومن!

  • دُردانه ‌‌
  • من تهران دانشجو که بودم، برای خودم خریدای کوچیک می‌کردم و عادت کردم و دوست دارم خرید خونه رو. 

    می‌تونی با کارت بانکی اونا بگیری که دیگه پس ندن. حالا اگه منظورت از فله زیاده، از همون فروشگاهم میشه زیاد گرفت. تخفیفشم زیاد میشه. مثلاً وقتی فلان فروشگاه اینترنتی میگه سیصد تومن خرید کن صد تومن تخفیف بدم، من به اندازۀ سیصد تومن مواد شوینده در ابعاد چندکیلویی برمی‌دارم و دویست می‌دم. سری بعد به اندازۀ سیصد تومن چای و روغن و... می‌گیرم. توی طولانی‌مدت خیلی به‌صرفه هست این روش خرید. با کدهای کوچیک هم شیر و اینا می‌گیرم. با قیمت بیرونم مقایسه می‌کنم که سرم کلاه نره و نرفته تا حالا.

    ینی الان از مامان و بابا و داداشم قیمت ماستو بپرسی نمی‌دونن ولی من نمودار تغییر قیمت سالانۀ انواع ماستو می‌تونم رسم کنم برات :))

    پاسخ:
    منم خرید کردن رو دوست دارم. مخصوصا خرید از فروشگاه‌های زنجیره‌ای رو.
    ببین مامان و بابای من خیلی به کارت بانکی علاقمند نیستن و ازش بیشتر به عنوان پس‌انداز استفاده می‌کنن.
    لذا پولشون اغلب نقده:)
    ولی این چیزی که می‌گی رو حتما امتحان می‌کنم از ماه‌های بعدی.
    مرسی.
    یه بار یه مایع ظرفشویی گرفتم از این بزرگا خیلی خوب بود قیمتش پنج دقیقه بعدم دم درمون بود.:)
  • فاطـــღـــمـه ツ
  • هعییییی ، دیگه از این دنیا و مملکت دل زده شدم

    همین پسرا موندن با هزینه ها چیکار کنن ، ما که دختریم جای خود دارد

    پاسخ:
    من فرقی بین خودم و پسرا نمی‌بینم راستش. شرایط برای همه سخته.
  • دُردانه ‌‌
  • می‌گم حالا که استخدام رسمی شدی باید بری مناطق محروم؟

    پاسخ:
    دو تا روستا تو شهر محل قبولی:)

    سالاد ماکارونی باز یه چیزی

    املت هم بخوای بخوری صد تومن میشه حدودا

    نون پنیر سبزی هم دست کمی نداره

    باز من میتونم چشمام رو ببندم و خوپم رو بزنم به نفهمی که کمتر درد بکشم

    سرپرست‌های خانواده چی میکشن واقعا :```(

    پاسخ:
    دقیقا همینه.
    هیچی ارزون نیست.
    دیگه نون شده دونه‌ای سه تومن.
  • مترسک هیچستانی
  • آسیب دیدن (یا زبونم لال: سرقت) وسایل، مخصوصاً وسایل الکترونیکی توی این وضعیت رسماً خود عذاب الهیه :|

    پاسخ:
    واقعیتش یه گوشی داغون با باتری باد کرده و ال‌سی‌دی شکسته دارم که هر وقت میرم بیرون تو تخم چشمم مراقبت می‌کنم که نزنن ازم:(
    ولی خب خدا رو شکر گوشی زدن تو تبریز مثب تهران نیست.


    +حالا فردا برم بیرون ازم می‌زنن به غلط کردن بیوفتم:((

    واقعا باهات موافقم.به شدت..من منتظرم تا لیسانسم تموم شه و بتونم بر زودتر سر کار.اما هنوز دو سال مونده و من واقعا از این موضوع خسته ام.

    پاسخ:
    تو همین شرایط هم می‌تونی کارهای پاره وقت برای خودت دست و پا کنی. فقط کافیه یکم بگردی.

    خدا لعنت کنه باعث و بانی این وضع فلاکت بار مردم رو.

    منم‌ چندروز پیش که همسرم رو فرستادم قارچ بخره با قارچ کیلو ۴۹ تومن‌اومد شاخ دراوردم. برنج هفته قبلش زنگ زده بودم به کسی که قبلا ازش گرفتیم گفتم گیلو چند؟ گفت ۳۷... هفته بعدش زنگ زدم که سفارش بدم گفت شده ۴۲، برنج در عرض یک هفته رفت بالای کیلویی ۴۰. یعنی دونه دونه بخوام نام ببرم تا صبح میتونم. روز به روز تورم بیشتر، مردم بدبخت و ندار تر و افسرده تر و عده ای که نامشون مسئول مردمه خیکشون پر باد تر. 

    چندروز پیش همسرم همسایمون که مستاجره رو دیده بود نشسته لب باغچه ی حیاط و با حالی گرفته. به همسرم گفته بود رفتم کوروش دوتا قلم جنس برداشتم شده ۱۰۰ تومن، اونقدر بهم فشار اومده اومدم خونه تا خانومم یک چیز گفت توپیدم به اون دعوامون شد خودمم اعصابم خورد شد اومدم نشستم اینجا. 

    من واقعا رنج میبرم وقتی در رنج بودن مردم رو میبینم که با سیلی صورتشون رو سرخ نگه داشتن. 

    وضعیت حقوق دادن توو ایرانم که افتضاحه.من وقتی شاغل بودم اونقدر چندماه چندماه حقوق نمیگرفتم که اصلا حساب روی حقوقم دیگه باز نمیکردم:|

     

    پاسخ:
    فقط می‌تونم بگم خدا به داد هممون برسه.
    نمی‌دونم چطور قراره ادامه بدیم:(

    زنده ماندن گران است آقا.

    بدبختی اینه مُردن هم با جیب ما جور در نمیاد آخه :/

    پاسخ:
    آره شنیدم قبرم گرون شده لامصب...

    بیشتر از یه سال میشه که میام و یه سری میزنم به این وب البته نه همیشه. تعصب شما روی این "هو المحبوب" قابل تحسینه. خیلی خوبه که همیشه هست این عبارت. کاری به معناش یا اونچه که بهش اشاره میکنه ندارم فقط مداوم بودنش و فراموش نشدنش مثل نمازه؛ میشه گفت یه نمازه... یه نماز وبلاگی.

    پاسخ:
    ممنونم:)
    این هوالمحبوب برند وبلاگمه و چه برندی بهتر از این؟

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">