گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

محبوب من

جمعه, ۷ آبان ۱۴۰۰، ۱۰:۵۹ ب.ظ
هوالمحبوب


دلتنگی‌های دهۀ سوم زندگی افسار گسیخته نیست. مثل دلتنگی‌های بیست و سه سالگی، پر از اضطراب و دلهره و تشویش نیست. در میانه‌های سی و چند سالگی گاه به گاه کیفور می‌شوی از بذل توجهی، از محبت بی‌هوایی، از نشانه‌های عمیقی از الفت که بسته شده است حتی اگر علنی نباشد.
خنده‌هایت اگرچه قاه‌قاه نیست، اما اصیل است و از ته دل. توی این روزگار بی‌مروت، گاه دلت می‌خواهد پردۀ شرم را کنار بزنی و نزدیک شوی و در گوشش زمزمه کنی که چقدر بودنش کیفت را کوک می‌کند. توی این مسیر که به زعم من میانه‌های زندگی است، دلت هم‌قدم و همراه می‌خواهد. دلت گوش شنوا می‌خواهد. دیگر منتظر شنیدن عاشقانه‌های اغراق شده و شگفتی‌های عجیب و غریب نیستی، به سکون راضی‌تری. به آرامشی که در پس خود دارد. دلت می‌خواهد تن بدهی به جریان سیال ذهن و هی حرف‌هایت را سبک و سنگین نکنی پس سرت، هی حرفت را نخوری و نترسی از برخوردش. 
حالا من توی این اتاق گرم و صندلی نرم نشسته‌ام و به تو فکر می‌کنم. به تویی که هزاران بار در ذهنم ساخته‌ام. به تویی که نیستی ولی حست می‌کنم، به تویی که دلم می‌خواهد نزدیکت شوم ولی می‌ترسم. به تویی که در هر لحظه از زیستنم خیالت یک لحظه رهایم نکرده. 
می‌ترسم از اینکه واقعیت با آنچه در ذهنم ساخته‌ام نخواند. می‌ترسم بودنت، حضورت، لمس کردنت، آن هستی سکرآوری نباشد که تمام عمر تجسمش کرده‌ام. می‌دانی، خیال کردنت در خیلی از شب‌های تلخ و روزهای سیاه، تنها بذر امید بوده برایم. من ترس بزرگی دارم و آن دوست داشته نشدن است، به آن اندازه‌ای که همیشه می‌خواستم. دوست داشتنی که نور چشمت می‌شود و قوت زانویت. دوست داشتنی که در قید و بند هیچ آدابی نیست. بی‌هوا جاری می‌شود روی لب‌هایت و مرا غرق خوشی می‌کند.
حس می‌کنم نزدیکی، آنقدر نزدیک که گرمای بودنت در تنم می‌دود. آنقدر نزدیک که طنین صدایت توی گوشم می‌پیچد. کاش وهم و رویا دست از سرم بردارد و دلتنگی‌های سی و چند سالگی، به وصال خوشایندی ختم شود و این قائله به سرانجام برسد. می‌دانی؟ من از تو به کم قانع نیستم. آنقدر تشنه‌ام به حضورت که تمامت را خواهانم. تمام قلبت را، تمام محبتت را تا سیراب شوم از یک عمر بی‌محبتی و تلخی و بی‌کسی. کاش بودنت به سادگی آرزو کردنت بود. 
  • ۰۰/۰۸/۰۷
  • نسرین

اوجان

نظرات  (۱)

  • نسیم صداقت
  • آمین🙏

    کاملا درکتون میکنم عزیزدلم 

    :)

    پاسخ:
    مچکرم:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">