گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

۱۴ مطلب در مهر ۱۳۹۷ ثبت شده است

هوالمحبوب


 

این آهنگ دقیقا همان چیزی است که همیشه وقتی به تو فکر میکنم توی ذهنم شکل می گیرد. غصه ای از دل برآمده، نمکی روی زخم، تنهایی در جمع.

برای همین است که هیچ وقت نمیتوانم این تِرَک را تا انتها گوش دهم، شاید چون مرا یاد تو می اندازد، انگار این مرد، آرشه را بر تن نزار من می کشد نه بر تن ساز جادویی اش. موسیقی اختراع عجیبی است، چطور یک نفر می توانسته سازش را بردارد و تو را بنوازد؟ چطور یک نفر می توانسته تمام فراز و فرودهای یک زندگی را با بالا و پایین کردن نت های موسیقی بنوازد؟ حقیقتا جادوی غریبی است موسیقی. داشتم فکر می کردم که نت های زیر می توانست لحظه های عاشقانه ی من و تو باشد، لحظه هایی که قرار بود بسازیمش، نت های بم می توانست سختی هایی باشد که قرار بود از پسش بر بیاییم. حالا من توی اتاق کوچکم نشسته ام و این ترک غمگین پر از حس و حال زندگی را مدام پلی می کنم و هر بار قبل از پایان غصه ام میگیرد و دوباره.....


+برای ترک ششم از موسیقی های انتخابی رادیو بلاگی ها


+دعوت از حوا، بهار، جناب منزوی


دریافت

پادکست از جناب صاد

  • نسرین

هوالمحبوب

 

امروز هشتمین روز پاییز بود، هشتیمن روز از فصلی که منتظرش بودم، برای شروع کلاس ها، برای دوباره دیدن بچه ها، برای دوباره معلمی کردن و پر شدن از انرژی و برای دوباره دوپینگ کردن.

 تابستانی که گذشت تنها به عشق یک چیز زندگی کرده بودم، چهارشنبه ها، برای دیدن بچه ها، برای خواندن، برای نوشتن، برای تمام خنده هایی که رها می شد توی فضا و برای آدم هایی که برایشان مهم بودم و هستم.

اما چند روز گذشته غم سنگینی روی شانه هایم حس میکنم، غمی که هضم نمی شود، فرو نمی رود و مدام کش می آید. دلم برای پارسالی ها تنگ است، دخترهایی که دو سال با هم بودیم و حالا هر کدام شان گوشه ای از این شهرند و چند تا از با معرفت هایشان بعد از دیدن معلم ادبیات جدید شان فورا یادم کرده بودند و حتی یکی شان زده بود زیر گریه.

وقتی محیا و نوا و تینا از معلم ادبیات شان بد می گویند و ابراز دلتنگی می کنند، دلم میخواهد بزنم زیر گریه و من هم از رزا و ماریا بگویم. دلم میخواهد برای چند دقیقه هم که شده بشوم یک دختر 13 ساله و مدام پشت سر آن دو نفر غیبت کنم تا دلم سبک شود. دلم برای  شان تنگ شده است، یک دلتنگی عجیب و غریب و پر رنگ که نمی توانم حتی ابرازش کنم. چون معلمم و باید دل گرم شان کنم به مدرسه ی جدید، معلم های جدید و محیط جدید. اگر دست من بود هیچ وقت نمی گذاشتم بچه ها بزرگ شوند، همیشه همان بچه های 12 ساله می ماندند و کنارشان خوش می گذراندم.

حس میکنم بچه های امسال هم همین حس را نسبت به من دارند، احتمالا دلشان برای معلم پارسال شان که از این مدرسه رفته تنگ شده است و از من خوششان نمی آیند. من روزهای اول عجیب سختگیرم، هیچ مهربان نیستم. امروز که پریناز بعد از تذکر ساده ام زد زیر گریه، حساب کار دستم آمد.

انگار ته دلم چیزی فرو ریخته باشد. من دلم میخواهد از بودن با بچه ها لذت ببرم، دلم میخواهد مثل همه ی سالهای گذشته، مهرماه شروع خاطره سازی هایم باشد. اما این حجم سنگین از غصه و دلتنگی امانم نمی دهد.

باید از فردا کمی مهربان تر باشم، باید کمی دوست داشتن شان را تمرین کنم. شاید بشود حتی با ماریا هم کنار آمد.....

 

 

  • نسرین

 

تارینین آدینن

بولوسن کی من نقدر سنی آختاریرام؟ نقدر یرین بوشدی هر دونوم ده، هر خیاواندا، هر چوچه ده،  هر یرده کی هامی وار آمان سن یوخسان؟

بولوسن کی من ناواخدی سنه نامه گوندریرم؟چوخ نامه لر یازدیم یولامادیم، اوتدادیم، چوخ سوزلر ییغیشدی قلبیمده، سسیمی چیخاتمادیم، ددیم گلسن، بیر اوره دولوسی، قوجاغیندا دینجلّم، ددیم سن گلسن، دونیانی آتارام سنه قوشولارام، دونیا بویوی آرزیلاریمی سنن، پایلاشارام، ددیم دوزرم، سوزومی دمه رم، ددیم بیر گون، گوز آچیب سنی سئورم سنه باغلانارام، دا او گون هش آغری، هش اینجی، هش یامان گون، منه کار سالماز.

میه اولار سن منه قانات دوشیسن من اوچامیام؟
میه اولار سن سینه وی گورسده سن من باغریما باس مییم؟ سن منیم بوتون آرزیلاریمی بولوسن، سن منی اوجور کی وارام سئویسن.
سن بو دونیا غوربت اولاندا منه نفس وره سن؛
سن بو دونیا منه. قفس اولاندا منه سس وره سن؛
من سنی هانسی دونوم ده تاپاجاغام؟
من سنی هانسی آی دا؟ هانسی ایلده؟ هانسی گونده؟
من سنه هاواخ قوشولاجاغام؟
من هاواخ سنی اوپه جاغام؟
هاواخ سنین قوجاغیندا دینجله جاغام؟
نسرین یازیچی اولوبدی، هش بیلیردین؟
نسرین دونیا دریا سوز یازیر،

آمان سنی ایتیریب، هر قدم گوتور دوخ جان، هر آدیم آدیخ جان، سنه فیکیر لشیر، سنین یرین، قلبیمده دونیا بویی بوش دی، یاز گلدی، دونیا پوزولدی، یپراخ لار، سارالدی سولدی، من سویورم قول قولا وراخ، یاز گئجه لرینده، سویورم، سویوخ دا، ایسیده، سننه قول قولا ورم.

دا داهی سوزوم یوخ، ایندی کی نامه می تورکی دیلینده سنه یازیرام، اوره ییم دینجلیر. بولورم کی مونی اوخیجاخ سان، بولورم کی بو نامه جواب سیز قالمیجاخ. بولورم کی سن بورداسان، منه تنها بیر آدیم قالیسان.

 

 

 

 

 

  • نسرین

هوالمحبوب

چقدر صدای آمدنِ پاییز

شبیه صدای قدم های تو بود

ملتهب، مرموز، دوست داشتنی...

چقدر هوای پاییز شبیه دست های توست

نه گرم، نه سرد، همیشه بلاتکلیف...

چقدر صدای خش خش برگ ها

شبیه صدای قلب من است

که خواست، افتاد، شکست...

چقدر این پیاده روها پر از آرزوهای من است

نارنجیِ یکدست، پُر از آدم های دست در دست،مست...

چقدر پاییز شبیه دلتنگی ست

شبیه کسی که بود، رفت

کسی که دیگر نیست


#پریسا_زابلی_پور

  • نسرین