هوالمحبوب
سلام به همگی
من الان یه نسرین خوشحال ازیه شهر برفی که دارم به همه ی شما سلام میکنم!
جاتون خالی دیشب یه برفی تو تبریز اومد حسابیییییی.
توی این پست می خوام یه کتاب از جلال آل احمد معرفی کنم. کتاب سنگی برگوری که نمیدونم یه اتوبیوگرافی یا همون خود زندگی نامه نوشت محسوب میشه یا نه چون فقط راجع به یه بخشی از زندگی است. کتاب رو جلال عزیز به قلم خودش نوشته و بعد از مرگش منتشر شده. جلال آل احمد و سیمین دانشور هیچ وقت فرزندی نداشتند. این کتاب شرح این ماجراهاست که این دو نویسنده ی موفق معاصر
چه تلاش هایی برای دست یافتن به این موهبت انجام دادند و ناکام موندند!
کتاب در شش فصل تنظیم شده و کل کتاب بسیار موجز است روی هم رفته90 صفحه، همین خوندن کتاب رو راحت تر میکنه و میشه در عرض یک روز خوند و تمومش کرد. اگه با آثار آل احمد آشنا باشین میدونین که عنصر برجسته ی نوشته های ایشون، بی پروایی قلم و رک بودن در همه ی جاست.
توی این کتاب هم جلال خیلی راحت راجع به مسائل شخصی خودش و همسرش حرف میزنه، گاهی نوشته هاش شبیه حرفهایی است که همه ی ما در خلوت و تنهایی راجع به مهمترین مسائل زندگیمون و راجع به عزیزترین کسای زندگیمون می زنیم.واگویه هایی که هیچ وقت دوست نداریم در جمع عنوان بشه. بیشترین درد فرزند نداشتن در تنهایی های دونفره خودش رو بروز میده. وقتی بعد از 14 سال به این نتیجه میرسی که این زندگی یه چیزی کم داره.وقتی دختر خاله ی مادرت از زبانش در میره و میگه: «تو شهر، بچه ها، توی خانه های فسقلی نمیتوانند بلولند و شما حیاط به این گندگی را خالی گذاشته اید....»
حیاط چهار صد و بیست متر مربعی ات خالی است و این چیزی نیست که بتواند پنهانش کرد یا کتمانش...
جلال یک متکلم وحده است در کل کتاب. هم خودش را حلاجی میکند هم همه ی شخصیتهایی که دور برش را گرفته اند. تحلیل میکند بد و بی راه نثارشان میکند از کوره در می رود و سپس دوباره ارام می شود
از این همه درگیر دکتر و دارو و آزمایش شدن. و کم کم شکل موش های آزمایشگاهی را پیدا کردن متنفر است
در عین حال میداند که گریزی از هیچ کدامشان نیست. آغاز فصل دوم صحبت از بی فرزندی به بی کاره ماندن حس مادری و پدری . در خودش و سیمین اشاره میکند گریزی به فرزندخواندگی و...
جایی در همان صفحات میخوانی: «فکرش را که میکنم میبینم آخر باید یک چیزی-نه-یک کسی باشد که ما دوتایی خودمان را فدایش بکنیم. همه ی چیزها را آزموده ایم و همه ی ایده آل ها را.اما کدام ایده آل است. که ارزش یک تن آدمی را داشته باشد تا بتوانی خودت را فدایش کنی؟به پایش پیرکنی؟»
کتاب بی نهایت ارزش خواندن دارد هم برای اینکه نوشته ی جلال ال احمد است. با همه ی شگردهایی که در اغلب نوشته هایش به کار میگیرد. که تو در تور بیوفتی و تا آخر قصه را لاجرعه سر بکشی. و هم برای اینکه راجع به خودش نوشته است.هم تلخ است هم شیرین. هم تلنگر میزند و هم لبخند به لبت می آورد گاهی. تناقض ها و تفاوت ها و شباهت ها همه در هم تنیده و این کتاب را سر و شکل داده. در آخر هم باید بگویم ماجرا چیزی نیست که بخوانی چون می خواهی آخرش را بدانی میخوانی چون غرق در لذت خواندن می شوی ....
کتابی که من در دست دارم مال انتشارات سیامک است. از خوش شانسی من چاپ سال 76 است. چون احتمال داره چاپ های جدید سانسور شده باشند. نمیدونم فقط حدس میزنم!
حتما بخونید پشیمون نمیشین!
- ۰ نظر
- ۱۹ آذر ۹۴ ، ۱۸:۴۴