گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

آرمان های بر باد رفته

جمعه, ۱۷ دی ۱۳۹۵، ۱۲:۱۴ ب.ظ

هوالمحبوب


دارم به آینده ی این کشور فکر میکنم و هر روز بیشتر از روز قبل میترسم. دارم به آینده ی نسلی فکر میکنم که در مدرسه های آپارتمانی رشد میکنند و در خانه های تنگ و تاریک قد می کشند و تنها سرگرمی شان فرو رفتن در دنیای بازی های کامپیوتری است.

دارم از آینده ی کشوری حرف میزنم که تمام مردم از تمام پشت پرده هایش خبر دارند اما کسی جرات ابراز ندارد. کشوری که آموزش و پرورشش فقیر ترین وزارت خانه اش محسوب می شود و معلمش به خاطر مشکلات مالی خودکشی میکند.

کشوری که معلمش همیشه با سری پایین و گردنی کج، دربرابر مدیر و اولیا و دانش آموز ایستاده است. کشوری که خلاقیت را می کشد و حق آزادی را از تو سلب می کند.

روزگاری عاشق معلمی بودم، ایده هایی در ذهنم داشتم و میخواستم برای بچه های شهرم، برای قلب های مهربانشان، برای چشم های معصوم شان، برای روح پاک و ذهن های خلاقشان کاری کنم کارستان. حالا چهار سال است که معلمم. تنها کار مفیدی که تا سال پیش میکردم کتاب خواندن برای بچه ها بود، کتاب های مختلف سر کلاس می بردم و کتابخانه در کلاس تشکیل می دادم و تشویق شان می کردم  به کتاب خواندن. امسال به لطف افزایش تعداد دانش آموزان و نداشتن ساعت بیکاری همان یک کار را هم نمیتوانم بکنم!

معلمی که دائم مجبور است امتحان بگیرد، معلمی که دائم به رتبه ی آزمون علمی بچه ها فکر کند، معلمی که به بودجه بندی فکر کند، معلمی که به میانگین قبولی در تیزهوشان فکر کند. معلم مزخرفی خواهد شد. معلمی شده ام که مدام عصبانی است، معلمی که مجبور است بیشتر از حد توانشان از  بچه ها کار بخواهد. هیچ شباهتی به تصویر آرمانی ام از یک معلم ادبیات ندارد؛ از این بابت سخت متاسفم.

کاش باور می کردیم که آموزش مخصوصا در پایه ی ابتدایی کاری شگفت انگیز و مستلزم مهارت و استعداد و حمایت است. کاش قبول می کردیم که آموزش و پرورش مهمترین رکن هر جامعه است. نسلی که قرار است کشور را بسازد در چه شرایطی رشد می کند و قرار است چه اعجوبه ای شود. معلمی که به فکر بیمه و حقوق و معاش خویش باشد نمیتواند عاشق کارش باشد. معلم ها را در یابید، دانش آموزان را در یابید. این گرد مرده در وازرت خانه تان را چاره کنید.

نظرات  (۸)

  • کمی خلوت گزیده!
  • بعد من موندم چحوری از همین آموزش پرورش 8000 میلیارد دزدی کردن! اصلا هم انگار نه انگار! به روی خودشون نمیارن...
    صد رحمت به اون 3000 میلیارده!

    وای که چقدر این حرف هات رو قبول دارم...
    منی که معلم ریاضی بودم و من رو ترکوندن چون عین همه ی معلم ها نبودم... چون سیستمم فرق داشت... چون فهموندن برام مهمتر از نمره بود... چون فرمول گفتن برام ارزشی نداشت...
    پاسخ:
    تنها چیزی که تو مملکت ما اصلا عجیب و سخت نیست خوردن و بالا کشیدنه عزیزم!
    یعنی به جایی رسیدم که از اسم شنبه هم حالم بد میشه
    منی که عاشق کارم بودم:(
    حقیقتی ست
    :(
    پاسخ:
    متاسفانه بله
    من عاشق روانشناسی ام دوست ندارم اگه یه روز شاغل شم احساسم بهش ازبین بره):،ولی نگرانم که از پس روان شناس شدن برمیام یا نه
    پاسخ:
    نمیشه گفت حتما عوض میشه ولی تا وارد کاری نشدی نمیتونی راجع بهش قضاوت کنی امیدوارم حست تغییر نکنه:)
    واقعیت تلخ که همه هم قبولش دارن...

    به شدت موافقم باهات نسرین جان متاسفانه روالی هست که باید اصلاح شود...
    پاسخ:
    متاسفم که بگم اصلاح نخواهد شد :(
  • مجید شفیعی
  • سلام بزرگ بانوی معلم من

    خوبی؟
    خدا قوت شکر پاش

    بانو گلادرین: چرا اون هابیت؟
    گادورف: نمیدونم! سارومان معتقده که تنها قدرت زیاد که میتونه جلوی اهریمن رو بگیره! ولی این چیزی نیست که من بهش رسیدم، من پی بردم که چیزهای کوچک و کردار روزانه افراد عادی هست که تاریکی رو مهار میکنه، کارهای ساده از روی مهربانی و عشق. چرا بیلبو بگینز!؟ شاید به این دلیل که میترسم و اون به من شجاعت میده...

    دیالوگی از فیلم هابیت

    لایکت دارم آذری قیز :)

    @}------
    پاسخ:
    سلام داداش بزرگه:)
    خوبید؟
    ممنون که گاهی یاد ما میکنید ما که دست مون کوتاهه:)
    میدونم منظورتون از اون دیالوگه چیه فقط میتونم بگم دارم تلاشم رو میکنم خدا خودش کمکم کنه
    ممنونم بسیار بسیار:)
  • صحاف امین
  • بویوه لرن جانه ساغ اولسون


    بیز مسئله دیروخ :(

    پاسخ:
    واقعا هم...
    :(
  • بهارنارنج
  • تاسفم با خوندن این پست بیشتر شد...! چیزی که اصلا اهمیت نداره تو ایران بحث اموزشه و شکوفایی استعدادها
    شدیم یه مشت آدم بی خلاقیت شبیه بهم که فقط از پس کارای کلیشه ای برمیایم
    هععععیی
    پاسخ:
    مرگ خلاقیت :)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">