ما خستهایم آقای قاضی
اسفند ماه بود که برای اولین بار به اصرار دوستانم رستوران رفتم، توی یک محیط باز که میزها با فاصله چیده شده بودند، همین هفتۀ گذشته بود که مادر و پدرم به عقد دخترعمهام دعوت شدند و با ماسک و فاصلۀ اجتماعی راهی دفترخانه شدند. یک عقد سرپایی فوری که یک ساعت بیشتر طول نکشید.
ما هم دلمان پوکیده از خانه نشستن، ما هم دلمان برای آشنایانمان تنگ شده است، ما هم دلمان میخواهد چند تا نینی اضافه شده به فامیل را ببینیم، ما هم دلمان رستوران و کافه و هزار و یک چیز دیگر میخواهد. اما چون گفتهاند رعایت کنید ما هم گفتهایم چشم و تمام.
آیا مردم مسخرۀ دولت است که هی شل کن و سفت کن درآوردهاند؟ مگر میشود چهارده ماه مردم را در خانه ماندن و تعطیل کردن تمام دورهمیها وادار کرد؟ الان دو هفتۀ تمام باز هم کار و کاسبی خوابیده و همه جا به حالت تعطیل و نیمه تعطیل درآمده است که چه؟
میگویند چون تحریم هستیم نمیتوانیم واکسن بخریم! خب به ما چه که شما بازیهای سیاسی را بلد نیستید و عمری است خون ما را توی شیشه کردهاید؟ مگر تحریم خواست ملت است؟ مگر قطع رابطه با جهان خواست ملت است؟ مگر وقتی پای منافع خودتان در میان باشد، هیچ یادی از مردم بینوا میکنید؟ مردمی که حقوق بخور و نمیرشان کفاف زندگی حداقلی را هم نمیدهد، مردمی که سالهاست از آرزو دست برداشتهاند، مردمی که به نداشتن عادت کردهاند.
کمتر بخورید و بچاپید تا به ما هم چیزی برسد. کمتر حرص بزنید تا ما هم کمی نفس بکشیم. یک سوال اساسی ما جوانهای ناامید دست شسته از همه جا را جواب بدهید، تکلیف ما توی این تباهیای که برایمان ساختهاید چیست؟ ما که پولمان از پارو بالا نمیرود و حقوق بخور و نمیرمان تا سر برج دوام نمیآورد و جوش خرابی تکتک وسیلههای ضروری زندگی را باید بخوریم و هر بار ترس از دست دادن چیزی چنگ بزند بیخ گلویمان، گناهمان چیست؟
ما هم دلمان کمی هوای تازه میخواهد، دلمان کمی زندگی کردن بدون ترس از فردا میخواهد.
اینکه نه واکسن میخرید و نه شعور کنترل بیماری را دارید، شوخی شوخی دارد ما را میکشد.
غم خوردن و صبح تا شب برای یک تکه نان توی صف ایستادن و دنیال اتوبوس دویدن و عرق ریختن و شب شرمندۀ نداری بودن را خوب یادمان دادهاید.
کاش چند ماه دیگر که موعد انتخابات رسید، ما دوباره شبیه مترسکهای سر جالیز نشویم دغدغه ریز و درشتتان.
احسنت