هوالمحبوب
آمدن پاییز شروع یک فصل جدید در زندگی است. فصلی که با مشغله های کاری، با سرماخوردگی و با اعصاب داغان همراه است. فصلی که آخرش هی لحظه ها را میشماری برای رسیدن اردیبهشت برای خلاصی از مدرسه. فصلی که آدم هی دنبال بهانه است برای زیر و رو کردن گذشته های لعنتی اش. فصلی برای بهانه جور کردن، برای گره خوردن به خاطره ها....
پاییز عزیز از راه رسیده با کوله بار طلایی اش برای برگ ریزان روح، برای به سر شوق آوردن دل مرده هایی همچون من، برای همه ی افسرده مانی هایی که در طی تابستان کش دار و داغ میکردیم....
فصل عجیبی است این پاییز...میگویند فصل عاشق هاست اما من حال خوبی ندارم در پاییز عشق در بهار زیباتر است عاشقی در کوچه باغ های بهار رنگین تر و دلچسب تر است پاییز برای دل شکسته هاست برای گریه کردن در آغوش درخت های به یغما رفته، برای سوگواری در کوچه باغ های خاطره....
پاییز را دوست ندارم از بچگی هم دوست نداشتم. اینکه یک اردیبهشتی از پاییز بد بگوید فک نمیکنم عجیب باشد اما میگویند شاعرها و عاشق ها طرفدار پاییزند.
کاش میشد آدم دلش را پاکسازی کند؛ یک چیزهایی مث ویروس کش نصب میشد همه ی خاطره ها، همه ی آدم ها، همه ی دردهای بی درمان را دِلت میکرد از دل بی صاحب.
آن وقت مث این سیستم طفلکی من یک نفس راحت میکشیدی و مجبور نبودی پاییز نیامده هی اشک چشم و گرد و غبار صورت را پاک کنی....
آمدن پاییز تنها یک حسن دارد و آن هم شلوغی های مدرسه است و اینکه حجم کاری باعث میشود وقت برای فک کردن به هیچ چیز را نداشته باشم...
خوش آمدی پاییز جان
- ۷ نظر
- ۰۲ مهر ۹۴ ، ۱۲:۳۱