هوالمحبوب
ساعت پنج صبح که به میم گفتم دوست دارم، عمیقا تشنه شنیدنش از زبون اون بودم. ولی اون فقط گفت منم همین طور! هنوزم تشنه شنیدنشم. دلم کسی رو میخواد که بیپرده و بیواسطه و بیرودروایسی بهش بگم دوستت دارم و اونم همین رو بدون کم و کاست بهم بگه. خسته شدم از نسخههای فیک دوست داشتن. دلم یه نسخه اصیل و بیبدیل میخواد.
امروز صبح بعد مدتها نماز خوندم و دعا کردم. خیلی مسخره است که هم دلم ازدواج نمیخواد و هم درگیر عاشق شدنم. البته دلم نمیخواد عاشق بشم. ترجیح میدم برای یه بارم که شده معشوق باشم. به جای به آب و آتیش زدن برای کسی، بشینم و عاشقی کردن یکی دیگه رو سیر نگاه کنم و با تمام وجودم بفهمم که لایق دوست داشته شدن هستم. لایق اینم که کسی به خاطرم بجنگه.
از خراب شدن و تباهی میترسم. دلم نمیخواد وارد هیچ رابطهای بشم که تهش به بلاک شدن منحر بشه. دلم نمیخواد تهش بشنوم که تو زوری نسرین خانم! تجربه تلخی که از سر گذروندم، منو از همه چیز ناامید کرده. بدون اینکه اون آدم حتی ذرهای متوجه اشتباهش شده باشه.
چقدر دلم معشوق کسی بودن میخواد. از اون رابطههایی که هی قلبت تند میزنه، گوشت داغ میشه از شنیدن اولین دوستت دارم. روزت زیباتر میشه، شبت زیباتر میشه. دلم میخواد این یتیمی هر چه زودتر تموم بشه.
- ۱۴ مرداد ۰۱ ، ۱۱:۳۸