تعداد تماسهایی که ناخواسته ضبط شده خیلی زیاده، بیشترش متعلق به همکار رو اعصابمه. دارم به این فکر میکنم که بعد از این با هر آدم دوستداشتنیای که حرف میزنم، این بار تعمدی تماسش رو ضبطش کنم برای وقتهای دلتنگی.
من زیاد حرف میزنم با آدمها. زیاد توضیح میدم مسائل رو و تصورم اینه که با حرف زدن میشه جلوی خیلی از سوتفاهمها رو گرفت. به جای اینکه بشینیم از دور قضاوت کنیم و توی ذهنمون آدمها رو متهم کنیم، چه بهتر که حرف بزنیم.
اما بعضیها ترجیح میدم الکی بها بدن برای حرف نزدنشون و برچسب زدن به آدمها، خط زدن روی رفاقتها عین آب خوردنه براشون. توی اتفاقی که بین من و همکارم رخ داده بود، میزان دلخوری و خشمم اونقدر بالا بود که هربار میومد حرف بزنه پسش میزدم. ترجیح میدادم توی سکوت فراموش بشه و رابطه رو تموم کنیم. ولی اون از رو نرفت و مدام عذرخواهی کرد و خواست حرف بزنه. تهش تسلیم شدم و حرفهاش رو شنیدم. دلم نمیخواست ببخشمش ولی دیدم صادقانه پشیمونه و اشتباهش رو پذیرفته. حرف زدیم و حل شد. هرچند دیگه مثل سابق قرار نیست حسم ولی دلخوری هم نداریم دیگه.
باور بکنید یا نه، حرف زدن معجزه میکنه. حتی برای دشمنتون هم فرصتی برای حرف زدن در نظر بگیرین. حرفهاش رو بشنوید بعد یه گلوله خالی کنید توی سرش!
توی یک سال گذشته چهار تا روانشناس عوض کردم و حالا رفتم سراغ رواندرمانی. بخش بزرگی از آشوب روحیام مربوط به همین قضیه است. اینکه کسی که باید حرفهام رو میشنید، گوشی برای شنیدن نداشت و من مجبور شدم توی گفتگوهای مختلف تکثیر بشم. به قول مهسا، حرف زدن از رنج اون رو تکثیر میکنه و من هربار که از غمم با کسی حرف زدم تکثیرش کردم و هربار حالم بدتر شد. توی آخرین مکالمهمون یه جمله رو پین کرده بود: «یه روز که من خسته نبودم و تو مریض، میشینیم حرف میزنیم.»
چند روز پیش که میخواستم بلاکش کنم، چشمم خورد به این جمله و دوباره افسوس خوردم. بابت زمانی که میشد صرف دوستی بشه و ازم دریغش کرد. ازم دریغ کرد و منو از کسوت یه دوست به کسوت یه دشمن رسوند. آزار دید و آزار رسوند. رابطۀ من باهاش مصداق این جمله بود: «از او به یک اشاره، از من به سر دویدن» اما تهش رسیدیم به این جا.
شاید دیگه نخوام و نتونم با هیچ آدمی چنین حس و حالی رو تجربه کنم. برای هیچ آدمی این طور شیفتهوار رفاقت نکنم و از هیچ آدمی اینقدر ضربه نخورم. دارم بزرگ میشم و بزرگ شدن بهای سنگینی داره.
روزهایی که یادش میوفتم، دعا میکنم که حالش اونقدر خوب باشه که بابت هیچ چیز افسوس نخوره، بابت هیچ چیز پشیمون نباشه و هیچ وقت حال بدی رو که من تو یک سال گذشته تجربه کردم تجربه نکنه. امیدوارم لبخندهای پررنگ سهم دلش باشه.
- ۸ نظر
- ۲۹ مهر ۰۱ ، ۱۹:۰۸