گفتگوهای تنهایی

گفتگوهای تنهایی

سی و پنج سالگیِ یک معلم ادبیات در روستایی همین حوالی...

بایگانی

سلام بر سی و چهار سالگی

پنجشنبه, ۳۰ ارديبهشت ۱۴۰۰، ۰۷:۴۶ ب.ظ

هوالمحبوب


پست ویژه بلاگردون برای تولدم:)

تولد سی و سه سالگی

تولد سی و دو سالگی

تولد سی و یک سالگی

تولد سی سالگی

تولد بیست و نه سالگی


گمان می‌کردم، برای احیای سنت پست‌های تولدانه، کمی بی‌حوصله‌ام. شاید هم گمان می‌کردم انگیزه‌ای برای ادامه دادن نیست. اما حالا که دو روز از تولدم گذشته، حس می‌کنم رمق به تنم برگشته. تولد امسال شور و شوق پارسال و سال‌های قبل را نداشت. باید اعتراف کنم، منتظر خیلی اتفاق‌ها بودم که نیوفتادند. گمانم اینها نشانۀ پا به سن گذاشتن باشند. کی فکرش را می‌کرد که یک روز اینجا دربارۀ سی و چهار سالگی پست بگذارم؟ کی فکرش را می‌کرد یک روز دایرۀ دوستانت چنان تغییری کنند که خودت مات و متحیر بمانی؟ چیزی که حالا با تمام وجود درکش می‌کنم، این است که قوی‌تر شده‌ام. دیگر خبری از آن دختر کوچولوی ترسویی که اشکش دم مشکش بود، نیست. دیگر از دست دادن‌ها مضطربم نمی‌کنند. دیگر قضاوت‌ها تنم را نمی‌لرزانند. نه اینکه مایوسم نکنند، نه. تاثیرشان به حداقل رسیده.

رد پای آدم‌ها روی تنم باقی است و هنوز دست می‌کشم روی خاطرات خوبشان و یادشان را زنده می‌کنم.
احساس می‌کنم حالا دیگر از آدم‌ها توقعی ندارم. در واقع فهمیده‌ام هیچ چیز از هیچ کس بعید نیست. حس می‌کنم حسابی بزرگ شده‌ام اما اثر این بزرگ شدن خودش را به شکل امیدوارانه‌ای به من نشان می‌دهد. روزگاری فکر می‌کردم سی و چهار ساله‌ها، زن‌های میان‌سالی‌اند که بچه‌هایشان را راهی مدرسه کرده‌اند و خودشان توی اداره، شرکت یا هر محیط کاری دیگری، با کاغذ و قلم سر و کله می‌زنند. ظهر بدو بدو به خانه می‌رسند و می‌بینند همسرشان زودتر از آنها رسیده و غذای گرم روی میز در انتظارشان است. عصرها را به مطالعه، موسیقی یا پیاده‌روی دو نفرۀ عاشقانه اختصاص می‌دهند و شب‌ها کنار هم آشپزی می‌کنند. حس می‌کردم زن‌های سی و چهار ساله باید خیلی کارها توی زندگی‌شان انجام داده باشند که بتوانند بگویند موفقیم. 
من اما سی و چهار سالگی معمولی‌ای را شروع کرده‌ام. اما یک دستاورد بزرگ دارم که حالا شده تنها آس زندگی‌ام. گمان می‌کنم خیلی هم کم‌کاری نکرده‌ام. یعنی یادم نمی‌آید جایی نشسته باشم و پا روی پا انداخته باشم؛ یادم نمی‌آید جایی از زندگی ندویده باشم و نشسته باشم به غر زدن. 
نه اینکه غر نزده باشم. اما غرهایم از سر شکم سیری و گرم بودن جای خوابم نبوده. چیزی که باید در این سن جادویی به طور جدی شروعش کنم، کتاب خواندن منظم است. دیگر از شلخته جلو رفتن به ستوه آمده‌ام. از این شاخه به آن شاخه پریدن هم. دلم می‌خواهد امسال، سال سکون و آرامشم باشد. سالی که کیفیت زندگی‌ام را ارتقا دهم و کیف کنم از وجود نسرینی که ساخته‌ام. 
سالی که کمتر حرف بزنم، کمتر هرز بروم، کمتر افسوس بخورم، کمتر توقع داشته باشم و بیشتر و راحت‌تر ببخشم. 
خودم را با تمام کم و کاستی‌هایم دوست دارم، خودم را بغل می‌گیرم و بوسه بارانش می‌کنم. من به این دختر جوانی که توی آینه می‌خندد یک زندگی خوب بدهکارم. 


  • ۰۰/۰۲/۳۰
  • نسرین

من و آرزوهایم

نظرات  (۱۶)

خیلی هم خوب :)

تولدتون مبارک :)

ایشالا تولد سی و پنج سالگی بیایید و بگید به تمام ارزوهام و حتی به بهترش رسیدم :)

پاسخ:
مچکرم سین دال عزیزم.
امیدوارم امیدوارم 
مرسی دختر جان:)

امیدوارم خیلی زودتر از تولد سالِ بعد، بیاین و بگین : همون‌ چیزی که منتظرش بودم،  زمانی که فکرش رو نمی‌کردم اتفاق افتاد :))))

خوشبخت‌ترین بشی نسرین قشنگم🥰🥳❤️

پاسخ:
مرسی مرسی:)
امیدوارم
ممنونم مهدیس مهربان

تولدت مبارک 😍😍😍

امسال حتمن سال بهتری میشه 🌸🌸🌸🌸

پاسخ:
ممنونم یاسی‌ترین.

امیدوارم

سلام عجب سن خفنی :)

 سن 35سالگی چه مزه ایه؟

من حس میکنم شبیه بستنی با شکلات کاکائویی اما کاکائویه شیرینه. چون هنوز به تلخی تجربه های زیاد زیر دندنش مزه نداده و اونقدر آدم سنش بالا نرفته که طعم های جوونی رو فراموش کنه .

 

 

نمیدونم خوب منظورمو رسوندم یا نه 😅

 

روزهاتون عالی خوش وخرم

قلمتون مانا :)

پاسخ:
سلام:)
من دو روزه وارد 34 شدم هنوز تصوری از 35 ندارم، تجربه کردم میام می‌نویسم برات:))
شاید درست باشه.

آره گرفتم.
ممنونم از انرژی خوبت:)

ای وای میخواستم بنویسم 34 ولی چراغ اتاقم خاموشه تند تند با کیبورد مینویسم چشم به مانیتور😅

پاسخ:
بازم فرقی نداره چون فقط دو روز ازش گذشته:))

بله دیگه :)

 

 

پاسخ:
:))

نسرین عزیزم تولدت هزاربار مبارک باشه🎉🎉🎉🎊🎊🎊

خوشحالم که زنده ام و زنده ای و در جایی از زندگی بهت برخوردم و دنیا رو از چشم نسرین هم تماشا کردم 😍🥰😘😘😘

پاسخ:
مرسی معصومۀ عزیزم.

چقدر این جمله هیجان‌انگیزه. امیدوارم اونقدری زنده بمونیم که یه بار همدیگه رو از نزدیک ببینیم:)

نسرین عزیزم

اینکه چنین دستاورد بزرگی داری و تکیه بر تلاشت داری ستودنیه. برات آرزوی موفقیت‌های بیش‌تر و بزرگ‌تر دارم. امیدوارم به تک تک اهداف و آرزوهای قشنگت برسی و زندگی شاد و بی‌نظیری رو تجربه کنی. 

 

+ متن رو که می‌خوندم احساس کردم با صدای خودت می‌شنوم و چقدر حس خوبی بود ^_^

پاسخ:
لادن عزیزم
رفیق بازیافته:)
امیدوارم امسال سال ما باشه که هم، هم‌سنیم و هم، هم‌ماه.
سال به ثمر رسیدن تمام تلاش‌هامون.
بغل و بوس فراوان برای تو:)

سلام  درود نسرین خانوم عزیز 

 

سالروز بدنیا اومدنت خجسته باد خانوم ! 

سلامتی و آرامش و شادی از صمیم قلب برات از خدای مهربون آرزومندم و دفتر ۳۶۵ برگی امسالت رو هم می‌فرستم برای خدای مهربون و آرزو می‌کنم ک بهترین‌ها رو برات نقش بزنه ! 

 

(چ زود سه سال شد) این سومین سال هست ک تولدانه‌هات رو میخونم و برای خانوم معلم مهربونم چند خط ولحرفی میکنم ! (اولی رو با آی دی ـ اندیشمنگ برات نوشتم و دوتا هم با همین آی دی)  

ببین نسرین جان ـ از دست دادن فرصت‌ها ، جزئی از جریان زندگی ست . نمی‌تونیم با این موضوع مبارزه کنیم ، حسرت خوردن تنها ما رو از واقعیت دور می‌کنه . اما اگر ما اون درد رو درکش کنیم و اجازه بدیم از ذهن و بدنمون عبور کنه و بِره ، بره و جزئی از گذشته بشه ، روحمون اذیت نمی‌شه و ب آرامش می‌رسیم !

باید قلبی و ذهنی یاد بگیری ببخشی . باید خودمون رو برای تمام حماقت‌ها ، انتخاب‌های نامناسب و بعضن تلخ و برای تمام بدی‌هایی ک انجام داده‌ایم ببخشیم . بخشش ک آغاز بشه حس سبکبالی رو میتونی تجربه کنی !

حس کردن خوشبختی حس کردن مسیری ست ک خودمون تلاش می‌کنیم تمومش کنیم . ب نظرم این تلاش هرچقدر سخت‌تر باشه و مسیرش با چالش‌های بیشتری همراه باشه ، احساس خوشبختی عمیق‌تر خواهد شد . 

پس صمیمانه برات آرزو میکنم 

خودت رو ببخشی و سطح توقع‌ات (هم از خودت و هم از دیگران) رو ب کمترین حد ممکن برسونی ک ب آرامش برسی !

و بقول (افسون طبیب‌زاده) 

یک بغل شادی 

یک بغل احساس خوب 

همه را در بقچه‌ای از آرزو پیچیده‌ام

تا ره توشه‌ی راهت باشد 

 

پ.ن : اگر داستانت(دفترچه خاطرات) رو هم برام ایمیل کنی ک یکبار دیگه بخونم ـ نظرم رو برات مینویسم (البته اگر مایل باشی)

 

دلت آبی‌تر از دریا 

بکامت شادی دنیا

 

 

 

 

پاسخ:
سلام.

ای جان، چه خوب که سه ساله همراهی شما رو دارم اینجا. باعث خوشجالی منه.
دقیقا قبول دارم حرف‌هاتون رو. اینکه من اینجا زیاد غر زدم، دلیلش این نیست که تسلیم شدم یا جا زدم.
اینجا که حرف می‌زنم آروم می‌شم. شاید اندازه‌ای که اینجا غر میزنم توی زندگی اینقدر سخت نمی‌گیرم به خودم.

ممنونم بابت حس و حال خوبی که توی نوشته‌هاتون بهم منتقل کردین و بابت دعاهاتون.
بله حتما در اسرع وقت ایمیل می‌کنم براتون.

1. رفتی کنار درخت توی طبیعت با چند تا بادکنک عکس انداختی و شور و شوق تولد نداشتی؟ به نظرم کم لطفیه 

2. دستاورد بزرگت چیه؟ کاش می گفتیش

3. آره از نظر من زن این سنی ها باید همینجوریا باشه راستش 

4. اینجا فرق من و تو هست چونن تو دویدی و از سر شکم سیری و گرمی جای خواب غر نزدی من اما دقیقا از سر همین غر زدم 

کارهایی که می خوام بکنم حس می کنم باید ده سال قبل انجام می دادم راستش 

 

امیدوارم بهترین سال زندگیت را آغاز کنی 

حداقل سالی که گذشت به یه آرزوی بزرگت رسیدی 

به استخدام 

الآن دیگه مستخدمی :) ;) 

پاسخ:
1-سورپرایز همکارام بود، نمیبینی لباس کوه تنمه؟ داشتیم می‌رفتیم کوه که به بهانه@ای منو کشوندن بردن اینجا.
2-قبولی:)
3-ولی خب ما ورژن متفاوت و جذابی هستیم:)
4-خب تو زیادی سخت می‌گیری دنیا رو.


ممنونم نون جان. 
هنوز باورم نمی‌شه تا حکمم رو بزنن:)

نسرین عزیز تولدت مبارک

امیدوارم 34 پر از اتفاقات خوشایند و هیجان‌انگیز باشه و خیلی بیشتر بخندی.

 

پاسخ:
سلام سلام.
ممنونم ماوی عزیز:)

تولدت مبارک نسرین زیبا.

بی نهایت برات احترام قائلم و مطمئنم لیاقت بهترینا رو داری عزیزم :)

پاسخ:
ممنونم مانای عزیزم.

ممنونم مهربان. بهترین‌ها نصیبت عزیزم:)

آخرین تولدی که تگ کردی، تولد امسال منه. چند ماه دیگه. قبلا می ترسیدم ازش ولی الان حس میکنم خیلی طبیعیه و خیلی گنده نیستم.

راستی 

تولدت مبارک و امیدوارم واسه تولد بعدیت راضی باشی از خودت.

پاسخ:
زمان عجیب تند می‌گذره. آره ما گنده نشدیم هنوز:))
ممنونم.
امیدوارم روزها برای تو هم عالی پیش برن عزیزم.

لباس کوه؟ مانتو شلوار و کفش و شال از کجاش معلومه لباس کوهه؟ 

عزیزم پس یه دستاورد دیگه هم داشتی

همکارات دوستاتن باهاشون کوه میری تولدتو می دونن و سورپرایزت می کنن 

این خودش میشه چهارتا دستاورد! به امام رضا مبالغه نمی کنم 

 

من سخت نمی گیرم 

من خیلی تنبل بودم و هستم 

اوضاعمم بد نیست 

 

پاسخ:
مانتو و شلوار ورزشی کاملا مشخصه عزیزم.
این دستاوردی نیست که جدید باشه.
همکارام هر سال برام تولد می‌گیرن و هر سال سورپرایزم می‌کنن.
همون طور که من اونها رو سورپرایز می‌کنم.
یعنی یه رابطۀ دو سویه است.


خدا رو شکر که بد نیست:)
  • هیـ ‌‌‌ـچ
  • شاعر در این خصوص می‌فرماد:

    سلام من به تو، یار قدیمی، منم همون هوادار قدیمی...

    تولدت به شدت مبارکمون باشی رفیق جانِ شفیق جانِ خودم ^_^

    بله! مال خودمی، به هیشکی هم نمیدمت ^_^

    به السا بگو از طرف من بچلوندت ^_^

    پاسخ:
    سلام:))
    حالا می‌خوای شلخته درو کنی چیزی هم گیر خوشه چین‌ها بیاد؟! 😅
    قربانت ممنونم از محبتت رفیق.
    چش چش🤗🤗🤗
  • دُردانه ‌‌
  • اعتراف می‌کنم که من به‌شدت از آینده می‌ترسم ولی وقتی آرامش تو رو می‌بینم آروم می‌شم. انگار تو سه چهار قدم جلوتر از من تو آینده باشی و بهم قوت قلب بدی که اون جلو خیلی هم ترسناک نیست و بهم بگی بیا جلو.

    پاسخ:
    عزیزم:)
    امیدوارم بهترین طوری که دلت می‌خواد برات اتفاق بیوفته و سی و سه سالگی محشری تجربه کنی.
    نه اصلا ترسناک نیست خوش می‌گذره:)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">