هوالمحبوب
وقتی خودت خرج زندگی ات را در می آوری، مجبوری مدیریت هزینه ها را هم یاد بگیری. اینکه دستت توی جیبت می رود لذت بخش است، اما اینکه گاهی مثل چی در چی گیر می کنی، وحشتناک است. وقتی پنج سال پیش تصمیم گرفتم مستقل شوم و از هیچ کس کمک مالی نگیرم، فشار گرانی را تا این حد حس نمی کردم. حالا که توی خانه ی پدری زندگی می کنم و خرج خانه و خورد و خوراکم با خودم نیست، وضعیت این است. وای به حال روزی که واقعا بخواهم مستقل شوم.
اصولا من جزو آدم هایی هستم که عقل معاش ندارند. ترجیح میدهم خوب زندگی کنم حتی اگر شده نصف ماه را. دلم میخواهد برای خرید دو چیز هیچ وقت در مضیقه نباشم، اولی کتاب و دومی لباس. اما این روزها که توی بیکاری و به دنبالش بی پولی گیر کرده ام، نمی توانم بی حساب و کتاب خرج کنم.
بر اساس یک قانون نانوشته بیشترین خرج ها همیشه توی روزهای بیکاری، پیدایشان می شود. عطر و ادکلن ته می کشد، کرم ضد آفتابت تمام می شود، نت خانه و گوشی هم زمان تمام می شوند، موعد اقساط سر می رسد، عروسی دوستت دعوت می شوی و هر جور بخواهی ببیچانی نمی توانی از زیر این فشارهای مالی شانه خالی کنی.
حالا در سخت ترین روزهای سال به سر می برم. سخت از این نظر که بهترین وقت برای خوش گذرانی و تفریح و گشت و گذار است. بی دغدغه ی کار و درگیری های مدرسه و کلاس و درس. اما وقتی خوب نگاه می کنی و چند ماه آینده را پیش چشم می آوری، لذت بردن ها، کامت را تلخ میکنند.
امروز نشسته بودم به حساب کتاب که تا آخر مرداد که دوباره پول دستم می آید، چطور خرج کنم که این تابستان، به بدهکاری ختم نشود. توی همین حساب و کتاب ها، دوختن مانتوی جدید از لیست خط خورد، خرید کفش کرم خط خورد، خرید عصای کوهنوردی خط خورد و جای همه ی آن ها را یک کیلو باقلوای درجه یک گرفت. چون هیچ چیزی نمی تواند باعث شود که من از خوشمزه های زندگی ام دست بکشم. حتی تابستان سیاهِ بی پولی.
در کنار همه ی دغدغه های مالی، در کنار همه ی نارضایتی های مالی، یک شکر گزاری بزرگ و وسیع بدهکارم. به خاطر همه ی درهای بسته ای که به موقع به رویم گشوده می شوند، به خاطر کارهای پاره وقتی که می کنم، از محتوا نویسی تا کلاس خصوصی. تک تک این اتفاق های خوب مالی، توقع من را از خودم و توانایی هایم بالا می برد. خوشحالم که توی یک سال اخیر خانواده به خاطر ولخرجی هایم کمتر غر میزنند، خوشحالم که کمتر توی مضیقه گیر می کنم. خوشحالم که لای پر قو بزرگ نشده ام و از بچگی یاد گرفته ام گلیمم را از آب بیرون بکشم. خوشحالم که افتخارم کار کردن است، و هیچ وقت هیچ دغدغه و درگیری مانع این نشده است که مهارت های فردی ام را به عنوان یک زن فراموش کنم. هیچ وقت به بهانه ی درس و کار از زیر کارهای خانه در نرفته ام. غر زیاد زده ام اما حالا در کنار همه ی مهارت های اجتماعی میتوانم بگویم آشپز خوبی هم هستم. اصولا سر رفاقت و آشپزی ادعایم می شود.
- ۱۲ نظر
- ۳۱ تیر ۹۷ ، ۲۱:۰۳