هوالمحبوب
همیشه
از دیدن کتابهای تازه چاپ شده، به وجد میام. اینکه جزو اولین خواننده های یک اثر
باشی جدا خوشحال کننده است. شاید دلیلش همین بود که بدون اینکه فریبا رو بشناسم و
مطالب وبلاگش رو درست و حسابی دنبال کرده باشم؛ مشتاق شدم که کتابش رو خریداری کنم.
حالا بماند که چه مکافاتی کشیدیم من و نیلوفر(همون نیکولای آبی) تا فریبا جان کتاب
رو به دستم برسونه. داستان این پست، داستان معرفی کتاب سنجاب ماهی عزیزه.
نام
کتاب: سنجاب ماهی عزیز، نوشته ی فریبا دیندار، نشر هوپا، تصویرگر: مرجان ثابتی
کتاب،
داستان دختر نوجوانی است که پدرش در دریاچه غرق شده است، اما او به دلیل روح حساس
و ذهن خیال پردازش، اینطور تصور می کند که پدرش تبدیل به یک ماهی شده است! سنجاب
ماهی عزیز داستان دختری خیال پرداز، گریزان از مدرسه، خلاق و البته منزوی است، که
ترجیح میدهد وقتش را با هر چیزی غیر از مدرسه رفتن سپری کند.
نینا
اسدی، روی اسم آدم ها حساس است و از نامی که پدر و مادرش برایش انتخاب کرده اند
ناراحت است، ترجیح میدهد بقیه او را سنجاب ماهی صدا بزنند نه نینا!
نینا
نسبت به محیط اطرافش بی نهایت حساس و دقیق است، انسان ها را بر اساس رفتارها و
نگاهش شان توصیف و نام گذاری می کند.
داستان
در همان ابتدا مرا به شدت به یاد کتاب عزیز کنسرو غول می انداخت، شباهت هایی که
بین توکا و نینا، به عنوان قهرمان این کتابها، وجود دارد.خیال پردازی ها، پدری که
هر دو از دست داده اند، مادرهایی غمگین و تا حدودی افسرده و موجودات خیالی که به
زندگی هر دو راه پیدا کرده اند.
نوشته
های فریبا را در وبلاگش اگر دنبال کرده باشید می دانید که ساده و روان و یکدست می
نویسد، همین سبک را در اولین رمانش نیز رعایت کرده است. داستان بسیار خوش خوان،
روان و دوست داشتنی است. تصویرگری های مرجان ثابتی به زیباتر شدن کتاب بسیار کمک
کرده است. کتاب طرح جلد زیبایی دارد که مشخص است رویش فکر شده است. و نام جذابی که
بی شک خلاقیت نویسنده اش را نوید می دهد.
داستان
را دوست داشتم، در واقع از وقتی معلم شده ام، به کتابهای نوجوان علاقه ی بیشتری
پیدا کرده ام. حس می کنم هر کدام از ما تکه ای از وجودمان را در کتابهای نوجوان
پیدا خواهیم کرد. بخش هایی از شخصیت ما در این کتابهاست که شاید خودمان جرات آشکار
کردنش را نداشته باشیم.
قصه
ی سنجاب ماهی عزیز، قصه ی نینای تنهای غمگینی است، که در بازار روز میان بساط ماهی
ها، دنبال پدرش می گردد به خیال اینکه او ماهی شده است و نگران است که مبادا یک
روز به تور یکی از صیادها گیر کند و به فروش برسد!
قصه
درباره ی تصورات ماست از محیط زجرآور مدرسه و ساعت هایی که به اعتقاد خیلی هایمان
در آن به هدر داده ایم.
قصه
درباره ی معلمای نیناست که هر کدام شان به نوعی ملکه ی عذاب نینا هستند.
تنها
ایرادی که میتوانم به محتوای کتاب بگیرم، تصویری است که نویسنده از مدرسه و معلم
ها برایمان ساخته است، شاید اگر معلم نبودم میتوانستم با این بخش کنار بیاییم. اما
واقعیت این است که مدارس ما هرچند از تصویر آرمانی مان بسیار دور اند؛ اما اینقدرها
هم که نویسنده تصویر کرده محیط عذاب آوری برایمان نبوده است. معلم ها هم به این
تلخی و بداخلاقی نیستند باور کنید!
تصورم
این است که نویسنده در به تصویر کشیدن شخصیت معلم، و توصیف حال و هوای مدرسه بیش
از حد اغراق کرده است.
کتاب
چند غلط تایپی هم داشت که امیدوارم با ویرایش جدید در چاپ های بعدی اصلاح شود.
برای نویسنده ی جوانش هم آرزوهای خوب دارم و امیدوارم کتابهایش تند تند به چاپ برسند.