هوالمحبوب
نمیدونم بهتون گفتم یا نه ولی من از پسرای چشم رنگی خوشم نمیاد. مخصوصا
اونایی که چشم شون زیادی رنگیه و داره
به زردی میزنه! نمیدونم دقیقا به این نوع رنگ چشم، چی میگن؛ ولی جور حال
به هم زنی رنگیه. نه مثل چشم این بازیگرا شیک و خاص و تو دل برو!
اولین خواستگارم رو صرفا به خاطر چشم های رنگی اش جواب کردم!
خلاصه که امسال دو تا چشم رنگی تو
کلاسم دارم. دو تا چشم رنگی که از دو تا دنیای متفاوت اند.
ایلیا پسر درس خون و بچه مثبت و کمی دل نازک کلاس. پسر مدیر مدرسه
است ولی نه اهل سو استفاده از موقعیتش هست و نه اهل خرابکاری. در کل جزو بهترین
های کلاسه فقط یه کوچولو تنبل تشریف داره!
پسر چشم رنگی دیگه صد و هشتاد درجه با
ایلیا متفاوته. شر و شیطون با صدایی که انگار در حال جیغ کشیدن
ممتده. چشم های زاغ ورقلمبیده ای داره و صورت گرد و قدی کوتاه. یک خپله ی پررو و
پر مدعا. پر ازبی انضباطی، پر از تنبلی، پر از درس نخوندن پر از شلوغ کاری و در یک
جمله یک پرروی تمام عیار!
ولی عاشق کارهای عملیه. عاشق تحقیق، آزمایش، کنفرانس و.....
از پدرش حسابی می ترسه و اگه اسم زنگ زدن به بابا پیش بیاد خیلی اخلاقش
بهتر میشه.
روزهایی پیش میاد که سه روز متوالی تکلیفی رو انجام نمیده یا جزوه ای
رو همراه خودش نمیاره و صورت نسبتا شرمنده ای به خودش میگیره ولی باز هم فردا همون
آشه و همون کاسه.
پدرش معتقده که من بلد نیستم باهاش رفتار کنم یا نمیتونم ارتباط
درستی باهاش برقرار کنم! در حالی که به تنهایی میتونه یه لشکر رو از نظر مغزی
تخریب صد در صد بکنه!
امروز سر جلسه ی امتحان وقتی داشت بی وقفه حرف میزد و خاموش نمی شد؛
بهش گفتم: مهدی بعضیا با برق کار میکنن، میشه از پریز کشیدشون، بعضیا باتری خورن،
میشه باتری شون رو در آورد، ولی تو رو از برق بکشن با باتری کار میکنی، باتری هاتو
در بیارن با نور خورشید کار می کنی و....
خلاصه خاموش شدن در کارش نیست این پسر ما.