هوالمحبوب
روزها بیهودهترین نسرین عالمم. تهی از حس و انگیزه و شوقی برای زیستن. کارها را به بعد افطار و بعد سحر حواله میدهم و نه خواب درستی دارم نه بیداری مفیدی. آونگم در عالم هستی. بین روز و شب، بین آخر هفته و اول هفته. تمام امیدم به پایان اردیبهشت است. گویی آخر اردیبهشت درهای بهشت راستی راستی به رویم گشوده میشود. شاید روزهای بدتری هم داشته باشم، روزهای عذابآور پر گریه که نمیدانستم بر کدام دردم بگریم و بر کدام مرهم بگذارم. اما حس آوارگی، تهی از حس بودن، سردرگمی را هیچ وقت اینقدر خوب درک نکرده بودم. راستش هیچ اردیبهشتی اینقدر حالم گرفته نبود. هیچ ماه رمضانی اینقدر تهی از حس و حال خوب نزدیکی به خدا نبودم. شما که غریبه نیستید، این روزها بیشتر از همیشه شک دارم به همه چیز. به درستی راهی که داریم طی میکنیم، به رسالت روزه گرفتن، به همه چیز.
شک افتاده به جانم و نمیدانم این همه سال پیرو مذهب و آیین بودن، کار درستی بوده یا نه. وقتی میبینم آنهایی که بدون قید و بند مذهب، بیشتر با خدا عشق و حال کردهاند، بیشتر حالشان با خدا خوب بوده. نمیدانم قرار است چند ماه بعد کجا باشم، سر چه کاری، کدام نقطه از جغرافیا. نمیدانم دل کندن از شهر، از خانواده، آسان خواهد بود یا نه. نمیدانم توان تنها زندگی کردن را دارم یا نه. نمیدانم شهری که قرار است پنج سال میزبانم باشد، چطور شهری است، جایی که چهار سال فقط از دروازهاش گذشتام آیا میتواند تمام رنجهای گذشته را برایم جبران کند؟ خدا این روزها انگار خیلی از من دور است. دیگر حسش نمیکنم. آغوشش برایم گشوده نیست، لبخندش را نمیبینم. یک روز ایلیا که عصبانی بود، وسط پذیرایی ایستاد و دست به کمر زد و گفت: «خدا مرده است.» السا گریه کرد که خدا نباید بمیرد من خدا را دوست دارم. حالا نسرین کوچکم دلش گرفته و فکر میکند نکند خدا مرده باشد؟ نکند تمام رشتههایمان پنبه شود؟ نکند نرسیم به روز عافیت و دستمان خالی بماند؟
باور کنید کسی که این جملات ار مینویسد، نه ملحد شده است که به هدایت کسی نیاز داشته باشد، نه از زور ناامیدی قصد خودکشی کردن دارد. فقط چیزهایی ذهنش را درگیر کرده که نمیفهمدشان. امشب اولین شب قدر است و من برعکس سالهای گذشته که همیشه در مسجد بودم، به لطف کرونای ملعون، خانه نشینم. دست و دلم به دعا کردن نمیرود راستش. وقتی بیشترین گناه ما حقالناس است، زاری کردن به درگاه خدا چیزی از بار گناه ما کم نمیکند. اگر شعور و جنم عذرخواهی و حلالیت گرفتن داریم، باید به سمت کسی برویم که حقش بر گردن ماست، اگر هم دلمان عافیتطلبی میخواهد میتوانیم با یک حلالم کنید ساده، سر و تهش را هم بیاوریم. دوست دارم، امشب برای روشن شدن تکلیف آدمها دعا کنم، برای کسانی که منتظر جوابند، برای کسانی که مثل من پا در هوا ماندهاند، دعا کنیم که روشن شود راه و مسیرشان و از سردرگمی بین خواسته شدن و خواسته نشدن خارج شوند، دعا کنیم رنجها کم شود، اندوهها رخ ببندند، خدا به زمین سایه بیندازد و اینقدر دور نباشد از ما. وقت کردید و دلتان خواست، برای تمام بیماران و خانوادههایشان هم دعا کنید.
- ۷ نظر
- ۱۱ ارديبهشت ۰۰ ، ۲۳:۳۷